در میان تار و پود ساتن سفید
روی کهکشان پوستش گام میزنم
و هر بار عجولانه
به سمت لبهای سیاهش باز میگردم
خشم
وهم
مرگ
همه چیز در برابر شهوت گلگون ما رنگ میبازد
فراموش کن!
فراموش میکنم؟
گدازهی آغوشمان
چشمهای بیجانم را حیات میبخشد
فراموش میکنی؟
فراموش میکنم!
بدنهایمان عجولانه بر روی یکدیگر میلغزند
دیگر کلماتم توان شرح دادن ندارند
تنها میدانم که تا پاسی از شب
با او گام میزنم
و اینگونه مزهی فساد آن شراب گندیده را فراموش میکنم.
ضمیمه۱) آیا میدانستید شراب هم میگندد؟ بله من هم نمیدانستم.
ضمیمه۲) احتمالا الان یه عده دارن برای خواب آماده میشن ، بعضیا هم توی دنیاهای دیگه پلاسن، یه سری هم مثل من سرشون توی کثافت کاری های خودشونه...ولی این دلیل نمیشه که نفهمید من الان حالم خوبه و منتظرم تا بیاید برام از این روزهاتون بگید =}
ضمیمه۳) دارم فکر میکنم کانسپت قالب رو عوض کنم...دیگه از فاز گلگلی مامانبزرگی بودن دراومدم...میخوام یه حالتی شبیه اتاقک سیگار به اینجا بدم. راستی امشب فهمیدم دیگه اگه بخوامم نمیتونم به راحتی سیگار بکشم. بدنم دیگه با دود خیلی حالی نمیکنه، پسش میزنه و بهم یادآوری میکنه که قلب و ریههام دیگه توان و کشش اینکارو ندارن.
باید یکم بیشتر مواظب خودم باشم...
راستی چرا هیچ سیگاری با حس و حال توت فرنگی نداریم؟
ضمیمه۴) تحلیلگر پیر و فرتوت قدیم داره خودشو برای کامبک اماده میکنه. دوست دارید چه چیزی رو براتون تحلیل کنم؟ کارای اروتیک؟ انتزاعی؟(لطفا به اینکه اخرش هرچی دلم بخواد رو تحلیل میکنم اهمیت ندید)
- جمعه ۲۲ مهر ۰۱