狂った少女のラブソング

بالاخره وقتش شد؟

ساعت شیش صبحه و باید حرفمو اینجا بزنم چون توی چنل جای خوبی برای نوشتنش نیست. میدونی، خیلی قابل ترحم بنظر میای. خصوصا الان که دیگه همه چیو از دست دادی. شرایط من کاملا واضحه اما تو فقط چند قدم با سقوط فاصله داری‌. امروز قراره بخاطر تک تک دروغ‌های غیر الهام بخشی که این مدت گفتی و فکر میکردی ازشون خبر ندارم جواب پس بدی. هرچند اهمیتی نداره جوابت چی باشه، نتیجه‌ی کار من یکسانه.

چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan