bone flower
چه نمایش ترحم باری!
اگر صورتم را با حقیقت ریشههایم زینت میکردم و در خیابان راه میرفتم. همین یک جمله برای اینکه دوستم نداشته باشی کافیست ... اما تو آن من شایسته را نبین. لطفا به رگ پنهان رنگهایم خیره شو، به دختری که مبتلا به جنون حرکات قلم شده. حالا مرا طوری ببوس که احساس کنم یک کنسرتوی فرانسوی هستم. من هم با دستهایم تا ابد دنیایت را رنگ میکنم. همین یک کار برای اینکه دوستم داشته باشی کافیست!
ضمیمه۱) یک ماهه دارم روی این نقاشی کار میکنم. البته که کار یکی دو روزه ... اما خیلی برام مهمه. این نشون دهندهی تلاش های من برای ساکن نموندن و رها نکردن تنها اتاق امنمه. راستش من با چای صحبت کردم و متوجه شدم تمام مدت سعی داشتم تنها کاری که همیشه باعث آرامشم میشه رو به یه اهرم فشار تبدیل کنم. همین باعث شده بود که ریسک پذیر نباشم و همش توی منطقهای که بهش عادت کردم ساکن بمونم. اما جایی که بهش عادت داریم همیشه اون جایی نیست که لیاقتش رو داریم.
هرشب یک ساعت رنگ میزدم و پادکست گوش میدادم، رنگ میزدم و فکر میکردم ... نتیجش هم برام رضایت بخشه. برای اولین بار یک گل رو کامل کشیدم و بنظرم میتونم توش پیشرفت کنم. فرم چشم های دختر برخلاف چیزیه که بهش عادت داشتم و آستین گیپورشم تجربهی جالبی بود، گواش واقعا دوست صمیمی آبرنگه!
ضمیمه۲) در طی همین راستا میخوام از کارم استعفا بدم. دلم نمیخواد هنرم تبدیل به یه معیار چند ثانیهای بشه تا بقیه ببینن میتونن بهم پول بدن یا نه!! سو ... یاپ. چهارشنبه بهشون میگم و بعد از سه جلسه دیگه نمیرم، خوشحالم. تصمیم درستیه.
- دوشنبه ۳۱ مرداد ۰۱