狂った少女のラブソング

نارسیس گفت و اخو تکرار کرد

«اخو» کلمه‌ای که احتمالا به چشم وگوش بیشترتون آشنا نیست. اما طبیعتا کلمه‌ی اِکو رو میشناسید. مثل اکوی صدای ساز توی یه فضای خالی یا اکوی فریاد در کوهستان. در واقع اکو و اخو یک کلمه هستن با این تفاوت که اخو ریشه‌ی اصلی واژه و با هویت یونانی هستش. و میدونید چی باعث میشه که من راجبش بنویسم؟ اینکه اخو داستان های جالبی برای گفتن داره.

 

اخو یکی از حوری‌های کوهستان کیتاریون در یونان بود. ( کیتاریون به معنای سرنوشت) زئوس، خدای خدایان که تقریبا با نصف جهان هم‌خوابگی کرده بود از همنشینی با حوری‌های طبیعت لذت میبرد و زمانی که به زمین می‌اومد به ملاقاتشون میرفت، از بین تمام حوری‌ها این اخو بود که با زیبایی منحصر بفردش و صد البته توانایی بسیار زیادش در سخنوری و آواز خوانی توجه زئوس رو به خودش جلب کرد.

هرا، همسر زئوس که به انتقامجویی و حسادتش در بین خدایان معروفه علاقه‌ای به این ملاقات های پنهانی زئوس نداشت‌. برای همین یک روز که زئوس و اخو در کنار همدیگه در حال معاشقه بودن به کوهستان میاد تا پدر زئوس رو دربیاره! ( کلمه‌ی دیگه ای به ذهنم نرسید، هرا اونقدر قدرتمنده که صددرصد فقط دراوردن پدر میتونه کاراشو توصیف کنه)

اما اخو که قلب مهربونی داشت جلوی زئوس می‌ایسته و ازش دفاع میکنه. این کار اخو باعث بدتر شدن عصبانیت هرا شد و عملا تمام کاسه کوزه‌هارو به سر این حوری بخت برگشته شکوند. هرا نفرینی رو به روی اخو گذاشت و توانایی تکلمش رو از اون گرفت و کاری کرد که فقط بتونه کلمات پایانی جملات افراد دیگه رو طوطی‌وار تکرار کنه!

* نمیخواستم وسط دعوا به این نکته اشاره کنم ... ولی جالبه بدونید هرا علاوه بر اینکه همسر زئوس بود ... خواهرشم بود :))) حالا نفری یه بیل خاک بریزید توی سر خدای خدایان.*

خب حالا داستانو همینجا نگه میداریم و یکی دو سال میریم جلو. حالا قراره یه داستان جدید رو شروع کنیم! شاید الان بگید عه پس اخو چی؟ منم میگم صبر کنید فرزندانم.به اخو هم میرسیم ....داستان جدید ما داستان نارسیس خودشیفتست.

طبق گفته‌ی اوید شاعر و نویسنده‌ی رومی نارسیس یا نارکیسوس پسری بسیار خوش بر و رو بوده که از همون بچگی هرکس اون رو میدیده عاشقش زیبایی چهرش میشده. ( خداروشکر که زئوس این یکی رو ندید) پدر و مادر اون سِفیسوس و لیریوپه الهه‌های رودخانه بودن که هنگام تولد پسرشون اون رو پیش پیشگوی بزرگی بردن و ازش خواستن که سرنوشتش رو براشون بگه. ( بین اسطوره‌ها کلا رسم بوده این‌کار)

پیشگو فقط یک جمله به اونها گفت :( این پسر عمر درازی داره به شرط اینکه خودش رو نشناسه!) این پیشگویی معماگونه برای همه تبدیل به یه سوال بی‌جواب موند و با بزرگ تر شدن نارسیس کم کم به فراموشی سپرده شد. 

گذشت و گذشت تا نارسیس به سن بلوغ رسید و برخلاف بقیه نه دماغش پف کرد نه جوش زد. بلکه به زیباترین پسر اون منطقه تبدیل شد. به طوری که محبوب و معشوق تمام دخترها و چندین الهه‌ی معروف شد! هروز بساط عشوه‌گری و لاسوبازی پیش نارسیس برپا بود و دخترها سعی میکردن هرکدوم به نحوی مخ اونو بزنن ولی مگه میشد؟ نارسیس حتی نگاهشونم نمیکرد. اون با بی‌اعتنایی به اونها تمام درخواست هارو رد کرد و هزارتا آه و افسوس رو به جون سرنوشتش خرید. کم کم تمام دوشیزه‌ها و الهه‌ها ناامید شدن و نارسیس تنها موند ... اما صبر کنید نه همه‌ی همه! یه دختر ناکام بین تمام اونها بودش که هروز به دیدن نارسیس میومد و در سکوت بهش خیره میشد.

.

.

.

.

اگه گفتید کی بود؟ :"")

.

.

.

اخو ⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩ دختر قشنگمون که قدرت تکلمش رو بخاطر هرا از دست داده بود و تنها کاری که از دستش برمیومد پنهانی خیره شدن به پسری بود که دوستش داشت. اما نارسیس مغرور به دختر نیمه لال مظلوم ما هم رحم نکرد و با تحقیر قدرت تکلم نداشتش قلبشو شکوند ...( آه ... دیگه دستام توانایی نوشتن نداره ... یکی بیاد اشکامو پاک کنه )

و اینجاست که داستان به دو بخش تقسیم میشه. یعنی داستان نارسیس دو پایان یکسان ولی در عین حال متفاوت داره.

یکی از اون داستان ها که احتمالا بیشتر شما هم راجبش میدونید اینه که نارسیس بعد از روندن تمام عاشقان خودش به این فکر کرد که حتما یه دلیلی داره که اینهمه آدم مجذوب من میشن! (خوشگل خنگ) پس یه روز موقع شکار کنار رودخونه‌ای میشینه و به چهره‌ی خودش خیره میشه ... افسانه ها میگن اونقدر مجذوب چهره‌ی خودش میشه که توانایی حرکتش رو از دست میده و تمام وقتش رو صرف خیره شدن به صورتش و خودستایی میکنه.

در کنار نارسیس ما اخو رو داریم که پیشگویی معروف تولد اون رو به یاد میاره و با ناامیدی به نابودی محبوبش خیره میشه. البته که اگه قدرت تکلم فوق العادش رو از دست نداده بود شاید میتونست نارسیس رو از خودستایی منصرف کنه. اما تنها کاری که اخو کرد تکرار جملاتی بود که نارسیس در وصف خودش میگفت. 

_ زیباست! بسیار زیباست!

و اخو تکرار میکرد. نارسیس میگفت و اخو فریاد میزد اما هیچ چیزی جز تکرار تعریف های نارسیس عایدش نمیشد.

تا روزی که نارسیس اونقدر غرق زیبایی خودش شد که توهم زد ... کسی خبر نداره که اون میخواست خودش رو در آغوش بکشه یا انعکاس مرد زیبای رودخونه رو ... اما به هرحال اون در آب پرید و اونقدر برای پیدا کردن اون انعکاس دست و پا زد تا وقتی که غرق شد ...

و سرنوشت اخو هم به غم‌انگیزی نارسیس رقم خورد. اون در غم از دست دادن نارسیس زیبایی خودش رو از دست داد و اونقدر سکوت کرد تا تبدیل به بخشی از سکوت کوهستان شد. و برای همینه که وقتی در یک فضای خالی یا در کوهستان چیزی رو فریاد میزنیم همون جملات به ما برمیگردن، چون اخو اونجاست و داره حرف های مارو تکرار میکنه :")

داستان دوم هم دقیقا همین پایان رو داره، فقط با این تفاوت که در اون اخو بعد از شکسته شدن قلبش توسط نارسیس پیش نِمِسیس ( الهه‌ی قصاص و انتقام برهم زنندگان نظم الهی و مجازات کننده‌ی عاشقان سنگ دل) رفت و خواستار مجازات نارسیس شد. نمسیس هم که شکایت نارسیس رو از دخترهای زیادی شنیده بود اون رو نفرین کرد. اون نفرین باعث شد که نارسیس عاشق و شیفته‌ی انعکاسش بشه و بعد از روبرو شدن با این واقعیت که پسر رودخانه خودشه و کسی که عاشقش شده بود یه انعکاس بوده از شدت غم خودشو توی رودخونه غرق میکنه.

به هرحال ... نارسیس میمیره و اخو تبدیل به سکوت میشه. تنها چیزی که از داستان اونها باقی میمونه انعکاس صدا و گلی سفید رنگه که برای اولین بار همونجایی که نارسیس غرق شد رشد کرد و بخاطر همین اسم اون رو نارسیس یا به قول خودمون نرگس گذاشتن.

The End

 

ضمیمه۱) ویلی ونکا بدجور زده توی فاز عشقای ناکام و جان سوز ...

ضمیمه۲) نظرتون راجب پایان اول و دوم داستان چیه؟ اگه شما جای اخو بودید چیکار میکردید؟ بنظرتون کدوم کارش در واکنشش با عشق درست بود؟ سکوت یا قربانی کردن و قربانی شدن؟

خلاصه که برای نوشتن این تحلیل زحمت زیادی کشیده شده، خوشحال میشم نظراتتون رو کامنت کنید✨

سه شنبه ۲۵ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۷ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

اولش اینجوری بودم که چقدر داستانای یونانی چرت و پرتن و چقد بی منطق و هوس باز بودن

ولی گاد...کار اخو همه نظم های ذهن منو بهم ریخت. هم چنان البته از زئوس بدم میاد، ولی اخو...

داستان اول رو من خیلی خیلی بیشتر دوست داشتم. که اخو تبدیل ب سکوت کوهستان شد. امکان نداره دیگه این داستان از ذهنم بره.

و اینکه الهه های یونانی برا طبیعتن خیلی زیباشون میکنه. اما خب بعضی افسانه هاشون آزاردهنده س. مثه همین زئوس بی ریخت کفاصط

اخو...دخترم...T-----T

خسته نباشی آلیس *قلب

هیچوقت نباید یک چیز رو اینقدر سریع جمع بست. همیشه یکی هست که با رفتار خوبش همه چیز رو عوض کنه.
اره هیتر زیاد داره ...
البته اینو بگم که اخو در اخر دوتا داستان تبدیل به سکوت میشه. فقط توی یکیش یخاطر غم مرگ نارسیس و توی اون یکی بخاطر قلب شکستش.
ووهو چه خوب که توی ذهنت مون!
😂😂باشه حالا ولش کن
اخوی مظلوم ... اخوی بیچاره ...

.

خب نصفه شبه و گشنمه و خون به مغزم نمیرسه ولی چون اینجا مثل اون زنگ هنر بعد از کل روز ریاضی و علوم کار کردن میمونه پریدم تو کامنت💌

من نمیدونستم نارسیس پسره!!! برگ ریزون ترین نکته داستان برام این بود😐شاید چون نرگس یه اسم دخترونس فکر میکردم نارسیس هم فقط اسم دختراس..

این روابط شلم شوربای زئوس با بقیه خدایان واقعا رو مخمه... یجور بی نظمی عجیب حس میکنم بینشون مخصوصا تو کار زئوس

ولی مفهوم پشت گل نرگس تو اساطیر یونانی.. نه فقط این گل بلکه خیلی چیزای دیگه جالبه

میگم ویلی تو خم و پیچه افکارت یا جست‌وجو هات کتاب یا کتابایی هست که از این داستان های اساطیری تو دلش جا داده باشه؟ 

مثل اینکه خیلیا دیشب شب زنده دار بودن. خوشحالم که اینقدر قشنگ توصیفش کردی✨
+
😂😂😂جر ... ببین اسم‌ها نباید جنسیت خاصی داشته باشن خصوصا اسم هایی که ریشه لاتین یا به قول خودمون خارجی دارن. خلاصه که نارسیس خانوم آقا شد.
+
تازه کجاشو دیدی، روابط شلم شوربای خدایانی که زئوس باهاشون بوده با خدایان دیگه که اونا باهاشون بودن رو هم حساب کن.
+
داستانای یونانی از دیدگاه سمبولیسم خیلی خیلی قوی عمل میکنن، من که خیلیییییییییی دوستشون دارم.
+
راستش من هیچوقت یه کتاب جامع نخریدم. همیشه از دایره‍ المعارف های منبع کتابخونه استفاده میکردم. از همون قدیمیا که هیچکس نباید قرصشون بگیره⁦⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩
ولی اگه بخوای میرم برات تحقیق میکنم.

😭😭😭😭😭😭😭😭

سووو واااای ؟؟؟؟

وای

نقاشی اول چه باحالهههه 😭😭😭😭

هیمسمسپسپسوس هوراااا بالاخره واکنش به نقاشی!!!..

اول این‌که من نمی‌دونستم هرا خواهر زئوس بوده. ممنون که گفتی و آگاه‌مون کردی. •-• توی اساطیر یونانی، زئوس رو بیش‌تر از همه نمی‌فهمم. XD

و برای داستان اخو و نارسیس.. شنیده بودم و درباره‌ش خونده بودم. اما بازم نشستم کل نوشته‌ت رو خوندم و قلبم ذوب شد. TT داستان‌ش زیادی قشنگه و تو هم خوب روایت‌ش کرده بودی. ((((:

سر اون جمله‌ی توی پرانتز هم که نوشته بودی "خدا رو شکر زئوس دیگه اینو ندید" خیلی خندیدم راستش.  XDD

خلاصه که خسته نباشی! *-*

+باید درباره‌ی سوالت فکر کنم. نمی‌خوام رو هوا جواب بدم. :دی

خواهش میکنم.درک زئوس یکم سخته حق داری ...
+
داستان های یونانی معمولا واحد نیستن. توی دوره های مختلف و یا شهرهای مختلف تغییر داشته. برای همین وقتی راجب یه داستان دوبار میخونیم ممکنه تفاوت هایی داشته باشن.
✨💙💙💙
+
😂چه خوب که خندیدی
+
ممنونم، درمونده نباشی🌸
باشه، وقت داری فکر کنی.

سر زئوس بلا ملا نیومده من دلم خنک شه ؟

نه تازه خوش شانسم بوده، قرعه‌ی خدای خدایان بین برادراش به خودش افتاده :)) 

آره واقعا نباید تفاوت جنسیتی قائل شد برا اسم های لاتین

 

بیا ب اون بحث نپردازیم وگرنه مغزم ازین روابط ب چص چص میفته😂

 

منم دوسشون دارم ولی خیلی وقته که برای خوندن بیشتره این داستان تنبل شدم و این فرای بده چون تنبلیم در دیگر زمینه ها هم نمایان شده:")

 

 

واییی قلبم متعلق به همون کتاباییه که هیچ وقت کتابدار احازه نمیده و میگه همینجا باید بمونن.. لعنتی میذاشتی من اون کتابو میبردم لای پتو گلباف میپیچیدم  باهاش لاس میزدم خبㅠㅠ

کلا من با تفاوت های جنسیتی توی هر چیزی مخالفم.
+
😂😂👍👍
+
منم یکم کسل شدم این روزا ... احتمالا بخاطر اینه که مشاورم هنوز برنامه درسیمو نداده. تو که دیگه کنکوری نیستی بنظرم از این وقت ازاد استفاده کن و استراحت کن. گاهی خوبه ادم هیچ کاری نکنه.
+
بنظرت اون کتاب خفن و ارزشمند محلش به پتوی گلبافت در میاد؟؟ معلومه اینکاره نیستی شفا ...

چه حسن تعلیل قشنگی داشت این داستان.

اکوی صدامون توی سکوت کوهستان و زیبایی گل نرگس.

اوه ممنونم💙💙💙.چقدر قشنگ گفتید.

لطفا لطفا لطفا اینجور پستاتو ادامه بدهههه لطفااا

من عاشقشونم

خیلی خوبن

پایاناش غم انگیزن نمیخوام نظرمو بگم

اصلا چون تو گفتی دیگه عمرا ازشون بکشم بیرون ... .
هوراا چقدر خوب که جیران عاشق پستامه:)))
ای وای :") دفعه بعد یه چیز با پایان شاد میزارم.

بله فکر کنم همونجور که خودت گفتی تا چند وقت باید بعد تموم کردن پستت با اشک بریم😭😭😭😭

قول میدم پست بعدی شاد باشه😂😂💘

البته همه جوره زیبا و‌ خوندنیه این پست هات💘😁

.
سه شنبه ۲۵ مرداد ۰۱ , ۱۷:۲۸ مون چایلد (هیرای)

وای ، این زیادی جالب بود.

-فقط اونجا که میگی هرا در عین حال هم همسر زئوسه هم خواهرش-

اره جالبه✨ممنون از کامنتت👍
😂نکته‌ی کلفتی بود مگه نه ؟

تو داستان اول که بعید می‌دونم طرف زئوس رو بگیرم. اصلا اگه جای اخو بودم درخواست‌هاش رو قبول نمی‌کردم. :دی

اما دومیه... خب مگه کاری به جز اون اصلا می‌تونست بکنه؟ اه هنوزم غم انگیزه.

قبول نکردن همانا و مجازات شدن توسط زئوس همانا. باور کن زئوس مجازاتاش خیلی وحشتناک تر از همسرشه.
... عشق معمولا غم انگیزه و واکنش هایی که در پسش به وجود میان ادمو دچار دوگانگی و شک میکنن. بنظرم برای همینه که هم غم انگیزه و هم حرص درار.

درسته تفاوت و تبعیض جنسیتی اصلا جالب نیست خودمم گاهی بهش فکر میکنم. 

 

واییی این کنکوره و انتخاب رشته اش رُسمو کشید قشنگ🥴 این مدته اینجوریه که اگه یساعت بیشتر بخوام بخوابم بابام میگه خیلی گل کاشتی عین خیالتم نیست اصلا، اصلا باهمین بیشتر خوابیدنات اینجور شد دیگه و.... (ولش کنی میرسه به اینکه اگه بهتر درس میخوندم گرمای جهانی کاهش میافت😐😂 چرا اخه😂💔) 

 

نه ببین کلبه درویشیم و زرتشت (خانوادگی رو جیب هامون و پولامون اسم دین هارو گذاشتیم😂بابا اسلامه من زرتشت 👌)  بهم اجازه نمیده اونجور که شایسته اس به عشقم ب این کتابا بها بدم وگرنه من شناگر خوبیم😎👌

منی که همش درگیرشم و داره زیر فشارش به فاک میرم... کاش یکی مثل تو دور و برم بود.
+
Families are sometimes annoying
منم این چیزا رو دارم برای کنکورم تجربه میکنم . خستگی درونی مارو نمیتونن ببینن و فقط همه چی رو سرمون اوار میشه.
+
چه فان و باحاله. منم میخوام جیب مسیح باشم :))) اره بابا ما بی پولیم واگرنه چیزی که هست خلاقیت و عشق به مقدار زیاااد!!
منم خیلی داره استعدادام هدر میره از تو پنهون نباشه:)))

خیلی قشنگ بود واقعا...مخصوصا پایان اول...

👍👍

هرموقع این فشار خواست بت تجاوز کنه بیا پیش خودم باهم بهش تجاوز کنیم👍

 

از شدت راستی و درستی و حق بودن این حرف سکوتم می‌آیَه

 

مبارکههه ایشالله ک مسیح پربار و قوی بشه و بمونه👏

میدونی چیه اینکه نمیان این حجم از استعداد رو کشف کنن در حق خودشون ظلم کردن:") 

راستش من دیگه حامله شدم :""
+
ادما وقتی توی یه چیز تجربه داشته باشن راجبش حقگو میشن... اصلا اوف ... 
+
فعلا که قصد دارم با یه سفارش کل مسیح رو لخت و خالی بکنم:))))
+
فکر میکردم فقط خودمم که خاطره خوب ندارم از این چیزا
مثل اینکه شفا هم از خودمونه :)))

اوه لعنتㅇㅁㅇ

اینم حق بود🍻

بگو عملا قراره مسیح رو ب صلابه بکشی پس

:))) 

اره اتفاقا پیش پای کامنت دادنت یه قل دیگه انداختن توی شکمم
:))
مسیح بیچاره‌ی من. حتی برای به صلیب کشیدن خودشم آزادی نداره. همیشه یکی هست که بیاد و بهش بگه چیزایی که میخوای آشغالن.

اوضاع افتضاح تر از چیزیه ک بتظر میاد و این بنفع امثال من و تو نیست

 

میدونی ک مسیح عنوز جاودانه ب بقا ادامه میده نه... به مسیحیت امیدوار باش کم کم ازین قوم ناشکر فاصله میگیره:))

باید ی فکری ب حال زرتشت کنم چون انگار من یکی با کردار نیک و پندار نیک و گفتار نیک قرار نیست شکمم سیر شه:") 

ولی زندگی همینطور میگذره مگه نه؟ باید ببینیم چی پیش میاد. به هرحال که من یکی بعد یه مدت جنازه بودن بیدار میشم.

تمثیل قشنگیه :)) مسیح فعلا داره دنگاشو جمع میکنه برای خرید پک پاییزی مورد علاقش :)) 
😂تازه به این نتیجه رسیدی؟ پس فکر کردی برای چی مسیحیت تحریف شده؟ تا شکم مارو سیر کنه دیگه!

ویلی

با رنگ روغنی ساختمانی میشه نفاشی رنگ روغن کشید ؟

نمیدونم خیلی توی زمینه ی رنگ روغن تخصص ندارم.
يكشنبه ۳۰ مرداد ۰۱ , ۱۴:۱۷ زی زی گولو بلاسم

سلاااام. 

اخر پست اون عکس اولی بالاخره معنا پیدا کرد چون با خودم میگفتم. پسر ... چرا به دختر به این خوشگلی نگاه نمیکنی.

داستان نارسیس و نقاشی هاش من رو یاد یه کارکتر تو اسمورف ها انداخت اون هی به خودش تو اینه نگاه میکرد و اینه از دستش نمی افتاد خخخخ.

یونانی ها اینجور داستان ها رو از کجا میارند که اکو رو یه دختر زیبایی بیچاره نشون بدن :""""

سلاممممم قشنگ‌ترین زی زی دنیا.
😂😂😂خیلیم عالی.
عه من اسمورف هارو ندیدم ولی شاید اون برگرفته از نارسیس باشه!
راستش باید یه چیزی حتما راجب اینه چطور این داستان هارو میساختن بنویسم ... بنظرم لازمه.
سه شنبه ۱ شهریور ۰۱ , ۱۰:۴۳ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

وااااینسکسجظمنسسکنسجصنسمص

داستان پست گل نرگس .. برنمیتابمممم

درباره ی اخو .. وای قلبم اتیش گرفتTT

چقد خوبن این تحلیلاTT

ولم کنینننTT

پی‌نوشت: خدایی هم نارسیس خوشگل بوده ها *-*

کسی نگرفتت بیا راحت باهاشون حال کن تا من خوشحال بشم.
خودت خوبی🌸.خوشگل بوده که ریده به زندگیش...
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan