狂った少女のラブソング

الژبت باتوری بانوی حمام خون!

اگه کتاب گینس رو باز کنیم و به بخش رکورد های کشور مجارستان بریم، قطعا ترسناک‌ترین و معروف ترین رکورد اونجا متعلق به الژبت باتوری ( یا به انگلیسی همون الیزابت)هستش.

الژبت شاهدخت مجاری اصیل زاده‌ های گرفین بود و خانواده‌ی اون نفوذ خیلی زیادی توی دولت داشتن‌. پسرعموی نخست وزیرش و حضور چند کاردینال و سیاستمدار مشهور تاثیر زیادی روی پیشینه‌ی اون گذاشته بود. اما صرفا اصیل زاده بودن دلیل محکمی برای سلامت یک خانواده نیست. اسناد زیادی در رابطه با ازدواج های پنهانی محارم در خانواده های اشرافی مجارستان وجود داشته و این کار تنها برای حفظ خون اصیل زاده ها انجام میشده! و در کنار تمام این‌ها سابقه‌ی بیماری های روانی خانواده‌ی باتوری رو هم نباید نادیده گرفت. عمومی الژبت به عنوان فردی بدنام شناخته شده بود که آزمایشات وحشتناکی رو روی آدمها انجام میداد و همسر اون هم ترجیح میداد بجای ارتباط با شوهرش با زن‌ها و خدمتکارها رابطه داشته باشه و گاهی تمایلات سادیسمی خودشو با قطع کردن دست و پای اونها و یا مجازات های جسمانی بروز میداد.

به طور کلی امکان وجود بچه‌هایی با بیماری های روانی خطرناک در خانواده ها وجود داره، اما هیچکس در خانواده‌ی باتوری فکرش رو نمیکرد که اون بچه الژبت باشه. دختری که با هوش سرشارش در جوانی میتونست به سه زبان حرف بزنه اونم در حالی که همسن های اون در ادای هجاها مشکل داشتن. اون دائما در خانواده بخاطر تحصیلات و هوش برجستش مورد تحسین قرار میگرفت اما در کنار تمام اینها باید به برده آزاری های مداوم خانواده باتوری و انتقال نسل به نسل اون هم اشاره کرد‌. متاسفانه الژبت هم از این عادت وحشتناک جون سالم به در نبرد‌. مصدوم کردن خدمتکارها با شلاق و تیراندازی ناشیانه به بدن اونها چیزی بود که زمینه‌ی رشد و بروز روحیه‌ی سادیسمی الژبت رو فراهم کرد. در یادداشت های پیدا شده از قلعه‌ی چِیته میشه فهمید که اون عادت داشته جزء به جزء آزار هایی که به بقیه میرسونده رو ثبت کنه‌. از نحوه شلیک گلوله گرفته تا نوع پاشش خون و واکنش شخص آسیب دیده، همه و همه در نوشته‌های شخصی اون کنار همدیگه جمع شدن و به وضوح خبر یه بیماری خطرناک رو به ما میرسونن‌.

همه چیز به همین روال میگذشت تا بالاخره الژبت ۱۵ ساله شد و با شوالیه سیاه مجارستان یعنی فرنتس ناداشدی ازدواج کرد. فرمانده‌ی نظامی که بخاطر رفتار بی‌رحمانه با اسرای جنگی و شکنجه‌های خونینش معروف بود. خب، پس میشه گفت الژبت یه ازدواج موفق داشته!! ( خدا در و تخته رو باهم جور میکنه ) بعد از ازدواج الژبت ۵ بچه به دنیا آورد اما حتی مادر بودن هم روحیه‌ی خونخوار اون رو کم نکرد. کبود کردن بدن خدمتکارها با میله های فلزی داغ و فرو کردن سوزن های بلند در پوست اونها کمترین کاری بود که در اون زمان از دستش برمی‌اومد.

میرسیم به سال ۱۶۰۴ زمانی که شوهر الژبت میمیره و اون دیگه به عنوان یه بیوه‌ی ۴۰ ساله و تنها شناخته میشه‌. زنی در آستانه‌ی میانسالی که توی یه قلعه‌ی بزرگ با خدمتکارهاش زندگی میکنه. در همین زمان بود که شایعاتی مبنی بر ناپدید شدن دختران های دهقان ( که همگی باکره بودن) توی کل منطقه پیچید ولی توسط مقامات نادیده گرفته شد.

داستان های زیادی در این رابطه وجود داره...اما تمام اونها دلیل این ناپدید شدن رو شخص شخیص الژبت باتوری میدونن. اینطور که معلومه الژبت بخاطر مواجه شدن با پیری شوک زیادی بهش وارد شده بوده و دائما این عصبانیت رو با شکنجه‌‌ی خدمتکارها و تغییر کوتاه مدت اونها تخلیه میکرده‌. یه روز یکی از خدمتکارها اشتباهی موقع شونه کردن موهای اون باعث درد سرش میشه و الژبت با مشت شونه رو توی (برخی میگن گوش بعضیا میگن سر) خدمتکار میکوبه. خون از اون قسمت جاری میشه و لکه‌ی اون روی دست های الژبت میمونه. وقتی شب فرا میرسه موقع حمام الژبت حس میکنه جایی که خون خدمتکار روش ریخته بوده لطیف‌تر از بقیه قسمت ها بنظر میاد برای همین دستور میده خدمتکار و دایه‌ی پیرش خون تمام بدن دختر بیچاره رو خالی کنن و توی وان حمام اون بریزن. (بعضیا میگن خدمتکار نزدیک اون یکی از جادوگرهای فرقه‌ی سیاه مجارستان بوده و از طریق اون الژبت هم وارد این فرقه شده. از مراسمات این فرقه قربانی کردن وحشیانه‌ی حیوانات و گاهی آدمها و نبش قبر جنازه‌ها بوده)

دیگه نمیخوام خیلی طولانیش کنم. تا سال ۱۶۰۹ الژبت با مخفی کردن افرادش در جنگل دخترای باکره رو میدزدیده و توی قلعش شکنجه میداده و به قتل میرسونده تا بتونه توی خونشون حمام کنه و جوون بشه. ولی بعد از این همه مدت!! متوجه میشه که اصلا هیچ تغییری توی بدنش رخ نداده پس با خودش میگه حتما خون دخترای کشاورز به اندازه‌ی کافی بدرد بخور نیست! پس شروع به کشوندن دخترای اشراف زاده به قلعش می‌کنه و به خانواده‌هاشون میگفته که قراره بهشون آداب معاشرت و زبان های مرسوم اون زمان رو یاد بده. بی‌خبری چندین ماهه‌ی خانواده ها از بچه هاشون و اعتراض اشراف زاده‌ها بالاخره باعث میشه که دولت دست بکار بشه و شروع به تحقیق راجب جنایات الژبت بکنه. در سال ۱۶۱۱ ماتیاش دوم تعداد قتل های الژبت و دستیارهاشو ۶۵۰ مورد اعلام کرد و مدارک معتبری رو به دادگاه ارائه داد. خدمتکارهای قلعه همگی اعدام شدن اما هیچکس زورش به ثروت و نفوذ خانوادگی باتوری نرسید. برای همین فقط تونستن الژبت رو در یکی از اتاق های قلعش به حبس ابد محکوم کنن. ( خوشبختانه این کار عملی شد و چند سال بعد الژبت در همون اتاق فوت کرد )

اسم الژبت باتوری به عنوان خطرناک‌ترین قاتل زن توی گینس ثبت شده و بعضیا میگن اون الهام بخش داستان کنت دراکولا بوده و بهش لقب کنتس خونین و کنتس دراکولا رو دادن.

حالا من ( که حتی از شنیدن داستان فیلم‌های ترسناک هم میترسم) چرا باید بیام راجب این خانوم تحقیق کنم؟ بخاطر یه نقاشی⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩ که به شدت چشممو گرفت و باعث شد نخ داستانشو دنبال کنم و به مجارستان برسم.

 Ematofaga (Elisabeth Bathory)

2014 by Agostino Arrivabene

کارهاش بنظرم پر از جزئیات ماورائی و وهم و سرماست. اگه دوست داشتید اینستاگرام نقاشش رو چک کنید : 

بزن اینجا

وقتی درونم ریشه‌ کرده‌ای ... وقتی دوستم نداری ... من خودم را با اشک شاخه‌های انجیر معاوضه میکنم ...( اونقدر این نقاشی روم تاثیر گذاشته که میخوام بزارمش پروفایلم)

!!OK, its over

Don't forget to comment

 

ضمیمه) راستش من دارم به یه سفر کوتاه میرم، همیشه دلم میخواست یهTravel playlist از آدمهای مختلف داشته باشم. خوشحال میشم توی کامنتا برام آهنگ پست کنید⁦(*_*)

​​​​​​وقتی آهنگارو جمع و جور کردم پلی لیستش رو براتون پست میکنم:)

 

جمعه ۱۴ مرداد ۰۱ , ۱۸:۵۱ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

چه داستان عجیب و ترسناکی بود...حرفی نمیمونه جز اینکه بازم با دقت دنبال تحلیل یه نقاشی رفتی

چقدر اون نقاشی ای که از الژبت کشیدن جالبه، شاید کل شخصیتش رو تو همین یه نقاشی جا داده. خیلی زیباست

و شعر آخرم خیلی قشنگ بود :"

و بابت آهنگ...

اگه فقط یه آهنگ باید گفت که من *** ** *** ** ****** ** ****

*** *** ***** **** * ******* *** ** *** * **** *** **** ** ******* * ***** *** ** ******* * *** ***** ** ***** **

اره حقیقتش الان یکم پشیمونم که دنبالش رفتم ... ولی چه میشه کرد؟ دنیا همیشه هم گل گلی و رنگین کمونی نیست. اره بازم کنجکاوی کردم! و دقیقا!! اون نقاشی خیلی روی روح و روانم تاثیر گذاشته.
.میو~ اون شعر برای خودمه. :))
خیلی ممنون برای آهنگا الان اضافشون میکنم به پلی لیست:)
اوه راستی هایدش کردم تا اهنگا فعلا مثل یه راز باشن!
جمعه ۱۴ مرداد ۰۱ , ۱۹:۱۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

دقیقا...این مدت داستانای عجیبی به گوشم خورده که دائما این جمله رو با خودم میگم

"دنیا دار مکافاته"

ولی چه میشه کرد، جز اینکه دنبال سیاهیا نریم...

واقعا هم نقاشی عمیقیه، بیننده رو کنجکاو میکنه.

عاو...پس به زیبایی ش اضافه شد

******* *** ****** ********* *** *** *** *** ***** **** **** ***** ** *****

بنظرم گاهی باید با سیاهی هم روبرو شد. من خودم یه مدتی میشه اینقدر باهاش رفیق شدم که برگشتن به نور یکم برام سخت بنظر میرسه.
بله بله~
هیهی :)
آه راجب ستاره ها😂بیا فقط ولش کنیم و داستان رو به هوش خواننده ها بسپاریم. اونقدرام مهم نیست منم گشادم.

اهنگ country roads

 

اهنگ promiss _when in rome

 

_امید که درست نوشته باشم..

 

یک نقطه سر خط.

 

_________

 

ها چی گفتی..

باشد...

این هم به انتخاب حضرت دوست:

just the two of us

 

خیلی ممنون سه نقطه سه نقطه! الان توی راهم و حتما بهشون گوش میدم✨

خوشحال میشم میبینم کسایی هستن که مثل من به آهنگ ها و نقاشیایی که داستان و معنی پشتشونه علاقه دارن:")

جالب بود و البته ترسناک:")

+

یه آهنگی که تو رده دوم خیلی خیلی دوسش دارم A take away show از The Dø درواقع این اجرای دوتا آهنگه ولی این ورژنش با اختلاف از اصلیش بهتره. وایب خوبی داره و اینو به پلی لیستت هدیه میکنمD:

حقیقتش من به تک تک نقاشی ها علاقه دارم. چه با داستان و چه یتیم و بدون داستان ، اما تو بازم میتونی خوشحال باشی..
ممنون بخاطر نظرت!
+
اوکی میرم میگردم دنبالش و به پلی لیست اضافش میکنم، مچکرم.

وای خدایا این خیلی خوب بود:′) البته یکم ترسیدم چون واقعا کارهایی که میکرد بی رحمانه و وحشتناک بودن....اما خب نقاشی ها خیلی قشنگ بودن،دومی که خیلی باهاش همدردی کردم=]

داستان جالبی بود مرسی که گذاشتی ما هم بتونیم این داستان رو بفهمیم.

اره حالا تصور کن اگه عکس جنازه های خالی از خون رو میزاشتم چطور میشد ... ( البته من خودم در حد مرگ ترسوام و انجام دادن اینکار غیر ممکنه!) .... آره نقاشی میتونه کثیف ترین جنایات رو تبدیل به یه صحنه‌ی ضریف و لطیف کنه.
خواهش میکنم⁦~>`)~~~⁩

آهنگ هم یک دونه بی کلام دارم که فکر میکنم خوشت بیاد

experience.

آهنگ هم

fourth of july

یا

losing interest.

و آهنگ های Rauf-Faik رو پیشنهاد میکنم.

میرم دانلودش میکنم، ممنون از کامنتت.
شنبه ۱۵ مرداد ۰۱ , ۱۱:۵۵ زی زی گولو بلاسم

واو. این خیلی ... بد یا خوبه نمیدونم.

وقتی به اخر زندگی ش میرسدم به دراکولا فکر میکردم. 

فقط قیافه اش که میگه اه خون شون به درد نمیخوره. این اصلا حالش خوب نیست. به بچه های خودش رحم کرده آیا؟؟

ازدواج ش هم خیلی خوب بود. به قول مامانم فرشته ها نشون ش دادن. :"))

اون نقاشی اخری خیلی خوشگله **

و اهنگ هم، اهنگ مورد علاقه ام که تو پست ثابت وبم حضور داره رو معرفی میکنم :)

 

دقیقا انگار کنت دراکولاست فقط از نوع مونثش! 
اره اینکهه فکر کرده مقام باعث تغییر خون و نوعش میشه خیلی احمقانست! راستش خبری از اینکه بچه هاشو پاره کرده یا نه پیدا نکردم. کلا هیچ خبری از بچه هاش نبود!!
+
ریدم به این ازدواج ...
+
میبینی؟؟ بعضی از نقاشا دقیقا چیزهایی رو میکشن که مردم نمیخوان ببینن و دقیقا در همین بین ماها پیدامون میشه و فکر میکنیم چقدر اون صحنه قشنگه!
عهه اونو فکر کردم دانلودش کردم قبلا! بازم چک میکنم، مرسی!!

وای′-′ خوب شد نذاشتی وگرنه خیلی ترسناک میشد:″ حتی تصور جنازه های خالی از خون هم وحشتناکه چه برسه به عکسش~~~

.آره ... ووی ... بیا دیگه بهش فکر نکنیم

الان به اون گیف توماس شلبیم احتیاج دارم...

اوکی ولی فکر نمیکردم پروفت همچین داستانی پشتش باشه...

برگ برگ و باز هم برگ

معمولا مردم خیلی به معناهای عمیق توجه نمیکنن تا وقتی که یه جرقه کوچیک به وجود بیاد و راهش رو روشن کنه.
برگ؟ ...
يكشنبه ۱۶ مرداد ۰۱ , ۱۶:۲۲ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

وای خدا چه ادمی بوده

برنمیتابم

و چقدر این جور پستات رو دوست دارم>>>>>> وایی>>>>>>

اره واقعا ...
هی‌هی، سلیقت خوبه.

چرا خدمتکارا فرار نمیکردن 

پشمام

خیلی لامصب بوده

خب اگه فرار میکردن دست خودشونم به عنوان دستیار جرم رو میشده :))
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan