"انفجار ریشهها"
( اتمام نقاشی نیمهتمام یک سال پیش )
ادما از عشق و درد و اضطراب حرف میزنن، اونا برای خودشون یه مکان امن پیدا میکنن و توی گلدونهای اونجا پروانه میکارن. اما من هیچکدوم از اینهارو نمیشناسم. من فقط رنگ میبینم و رنگ میکشم و رنگ حس میکنم. دچار آن رگ پنهان رنگها بودن مگه همین نیست؟
- سه شنبه ۱۱ مرداد ۰۱