狂った少女のラブソング

ویلی ونکا و روسپی‌های کتاب‌خوان حسود!

1) کلمات خیابان یک طرفه باعث می‌شوند بخواهم چشم هایم را به سطرهایش تقدیم کنم ... در باب شباهت کتاب و روسپی ها نوشته بود و حالا من به این فکر میکنم که شاید برای همین باشد که گاهی پدرو مادر ها در خرید کتاب سخت‌گیری میکنند، شاید برای همین باشد که مردم پول دادن در ازای آن را بیهوده میدانند و احتمالا آدم‌هایی مثل من که علاقه‌مند به کتاب‌های قدیمی هستند میل شدیدی به داشتن یک روسپی کارکشته دارند!

*روسپی در عامیانه : کسی که در قبال پول خدمات جنسی را ارائه میکند

۱. کتاب‌ها و روسپی‌ها را می‌توان به بستر برد.

۲. کتاب‌ها و روسپی‌ها زمان را در هم می‌بافند، بر شب مانندِ روز، و بر روز مانندِ شب حکم می‌کنند.

۳. نه کتاب‌ها برای دقیقه‌ها ارزش قائل‌اند، و نه روسپی‌ها. اما آشناییِ نزدیک‌تر با آن‌ها نشان می‌دهد در واقع چقدر عجول‌اند. همین که توجه‌مان به آن‌ها معطوف شود، شروع به شمردن دقیقه‌ها می‌کنند.

۴. کتاب‌ها و روسپی‌ها همواره در عشقی ناکامیاب نسبت به یکدیگر به سر برده‌اند.

۵. کتاب‌ها و روسپی‌ها هر دو مردان ویژه‌ی خود را دارند؛ مردانی که از طریقِ آن‌ها گذرانِ روزگار می‌کنند؛ و عذابشان می‌دهند، در این زمینه، مردان ویژه‌ی کتاب‌ها منتقدان‌اند.

۶. کتاب‌ها و روسپی‌ها در موسسه‌های عمومی جای دارند- مشتری هر دو دانشجویان‌اند.

۷. کتاب‌ها و روسپی‌ها - به ندرت کسی که تصاحب‌شان می‌کند، شاهد مرگ‌شان می‌شود. پیش‌ از آن که عمرشان به سر رسد گم‌وگور می‌شوند.

٨. کتاب‌ها و روسپی‌ها خیلی علاقه دارند توضیح دهند چگونه به این حال و روز افتاده‌اند: و از گفتن هیچ دروغی فروگذار نمی‌کنند. در واقع، اغلب، سیر و چگونگیِ ماجرا را متوجه نشده‌اند، سال‌ها دنبال «دل‌شان» رفته‌اند، و روزی بدنی فربه در همان نقطه‌ای برای خودفروشی می‌ایستد که صرفا برای «آموختن درس زندگی» توقفی داشته‌است.

۹. کتاب‌ها و روسپی‌ها وقتی نمایش می‌دهند، دوست دارند پشت کنند.

۱۰. کتاب‌ها و روسپی‌ها زاد و ولدشان زیاد است.

۱۱. کتاب‌ها و روسپی‌ها - «راهبه‌ی پیر — روسپی جوان». چقدر کتاب هست که زمانی بدنام بوده‌اند و اکنون راهنمای جوانان است.

۱۲. کتاب‌ها و روسپی‌ها دعوا و مرافعه‌هایشان را جلو چشم همه می‌کنند.

۱۳. کتاب‌ها و روسپی‌ها - پانویس‌های یکی، اسکناس‌های دیگری در جوراب‌های بلندش است.

مونک عزیز در مجموعه نقاشی های حسادتش الگوی خاص ناکامی و انتقام بالقوه را به ما نمایش میدهد. عاشق حسود در جلوی تصویر و ابژه‌های حسادت در بخش دیگری از کادر قرار گرفته‌اند و کوچکترین اهمیتی به ما یا او نمیدهند. نحوه نگاه و ایستادن شخص حسود به‌قدری با مخاطب ارتباط دارد که باعث شد با خودم بگویم تو تنها یک شخص عادی نیستی ، تو بخشی از من و سیاهی حسادت‌های بچگانه‌ی وجودم هستی‌. من در تو تناسخ میکنم و تنها چند ثانیه طول میکشد که احساس _ از دست دادن_ و _ نداشتن _ تو یا ما مرا وادار به بالفعل کردن عطش انتقام خواهی کند.

مونک با استفاده‌ی استادانه از رنگ و ترکیب بندی باعث ایجاد حس ناامنی و آزار و ما میشود و جایگاه تماشاگر بی طرف را از ما میگیرد و وادارمان میکند که بخشی از نقاشی او باشیم و در عمل غیر اخلاقی چشم چرانی یا حسادت یا حتی جنایت با شخصیت حسود هم‌دست شویم.

در مجموعه نقاشی های حسادت یک مسیر روایت‌گری وجود دارد که از چشم های شخص حسود آغاز و به صحنه‌ی خیانتکاران یا عاشق و معشوق ختم میشود. ما بی‌اختیار به بدن برهنه و عشق بازی ادمهای نقاشی خیره میشویم و ادامه‌ی تصویر را در ذهنمان میسازیم، با شخص ظلم دیده همزات پنداری میکنیم و خودمان را در جایگاه او قرار میدهیم. در واقع ما حتی بیشتر از شخص حسود عمل غیر اخلاقی را انجام میدهیم و باعث تداوم این حس حسادت غیر قابل کنترل میشویم، نگاه کنید! حتی شخص حسود هم برگشته و به ما نگاه میکند! حالا ما هم به او خیره میشویم و هردو در تصمیم خود مصمم تر بنظر میرسیم ...

 

 

 

 

​​​​​nullبرای خوندن تحلیل‌های بیشتر به بخش visite du musee در منوهای وب مراجعه کنید.

پنجشنبه ۶ مرداد ۰۱ , ۲۱:۲۲ 𝓓𝓪𝓻𝓴 𝓫𝓵𝓾𝓮𝓫𝓮𝓻𝓻𝔂

چه تحلیل جالبی»-»

ممنون.
جمعه ۷ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۷ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

این یکیم ایشالا فردا صبح وقتی از شدت بی حوصلگی دارم تو خونه مادربزرگم کپک میزنم میخونمش-

اره این یکی پستم خیلی تنهاست، دوستش داشته باش

چقدر هنر چیز قشنگیه و چقدر قشنگتر اگر دنبالش باشی و بخونی😍😍

اره شاید قشنگ‌ترین بخش زندگیم و در عین حال دردناک ترینش هنرم باشه.

درود

بسیار زیبا و جالب بود

سلام
خیلی ممنون
.
جمعه ۷ مرداد ۰۱ , ۱۲:۴۶ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

هیچوقت......فک نمیکردم بشه بین روسپی و کتاب تشابه پیدا کرد........

و حالا بین اینهمه تشابه حق موندم!!!

هم روسپی ها...هم کتابها...در نهایت هیچوقت هیشکس نمیفهمه ک حس واقعی خودشون چیه....

و مورد قضاوت قرار میگیرن...

 

درمورد نقاشی هاهم

من از این مدل نقاشیا دیده بودم ولی فک میکردم اونی ک برگشته و اون سد بین تماشاچی رو شکونده مثلن میخواد بهم دیدی توهم نگا کردی مچتو گرفتم!XD

حس عذاب وجدان بهم میداد

منم همینطور. آخرین چیزی که توی زندگیم ممکن بود به فکرش بیوفتم شاید همین بوده.
اره قضاوت کتاب خصوصا خیلی دردناکه، چون علاوه بر از اون از هردو هم استفاده‌ی ابزاری نامناسب میشه ( گاها)
+
اره واقعا یه جورایی شبیه مچ گیریه، با این تفاوت که کم‌کم ما خودمون جای اون شخص رو میگیریم.
من بیشتر درد میکشم، احساس میکنم بهم خیانت شده‌
جمعه ۷ مرداد ۰۱ , ۱۳:۰۵ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

من دیوونه ی این تحلیل ها و پست هاتم ==)

*خودش را از شدت زیبایی و عمق این پست از ناگارا پرت میکند


باعث خوشحالیه که ادم دیوونه‌ی چیزای خوب باشه.
امیدوارم ناگارا از نیاگارا کوتاه تر باشه

چرا دردناک؟:(

چچن عذابم میده. موقع نقاشی کردن بیشتر از همیشه دچار افکار نگاتیوی میشم. ناتوانی در اون و نداشتن حمایتگر هم خیلی تاثیر گذاره. نقاشی و هنر من شبیه یه من بسیار عالی تره و من گاهی در رسیدن به اون من خیلی کند عمل میکنم‌.

نمیدونم چی بگممم 🥺☹️

its ok..

ولی نداشتن حمایتگر میدونم و درکت میکنم که خیلی بده:) ولی خب باید یاد بگیریم خودمون خودمونو دوست داشته باشیم و حمایت کنیم ، ما فقط خودمونو داریم:)💕

بله حرف درستی زدی، یاد گرفتن اینکه پشتوانه‌ی خودمون باشیم کار سختیه ولی ... ازونجایی که ممکنه تمام اموخته ها بخاطر یه لحظه‌ی دردناک از بین برن. کاش بتونیم به ثبات برسیم، نه کاش بتونم به ثبات برسم.
جمعه ۷ مرداد ۰۱ , ۲۳:۰۵ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

ناگارا دوبرابره :دیی

پس عجیبه که هنوز زنده‌ای ....

کاش بشه توی قسمت visit du musee خیمه زد و هی داد زد بعدی بعدی بعدی🤏🙌

مقایسه ات منو یاد مقایسه ی کتاب ها و ادم های کتاب بی بال پریدن قیصر امین پور انداخت

دوتا داستان مشابه داره که واقعا... زبان قاصره

.ادم ها مثل کتاب ها هستند

.کتاب ها مثل ادم ها هستند

چنتا قسمتش که یادمه رو اینجا می‌نویسم

بعضی از کتاب ها ساده لباس می‌پوشند برخی دیگر لباس های رنگازنگ دارند

بعضی کتاب ها برای ما قصه می‌گویند تا بخوابیم برخی دیگر قصه می‌گویند تا بیدار شویم

بعضی کتاب ها تقلب می‌کنند. بعضی کتاب ها دزدی می‌کنند.

بعضی از کتاب ها دوقلو یا چند قلو هستند. بعضی هاپیش از تولد می‌میرند و برخی تا ابد زنده اند...

در داستان دوم:

بعضی از ادم ها با حروف سیاه چاپ می‌شوند بعضی صقحات رنگی دارند.

بعضی از ادم ها ترجمه شده اند

بعضی از ادم ها غلط های چاپی دارند. بعضی از ادم ها زیادی غلط دارند و برخی غلط زیادی...

این مقایسه هاش واقعا زیباست. اصلا کل کتاب زیباست. اصلا تر کل نوشته های این ادم زیباست🙃🤏

اگه خواستی میتونم برات عکس صفحاتش رو بفرستم

خیلی ممنون زهرا ولی اون مقایسه من نیست، برای یه کتابه
اره اتفاقا اینو خودم خونده بودم، دوستش دارم هرچند بدم میاد کتابو با خودم مقایسه کنم.
شنبه ۸ مرداد ۰۱ , ۱۷:۵۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

راستش حسادت و غم بیشتری رو صورت مرد نقاشی دوم حس کردم من.

دلم براش سوخت"(حس میکنم میخواد یه چیزی بگه که نمیتونه و اون چیز دقیقا تو چشماشه 

میخواد بگه بنظر نمیرسه دیگه جایی برای من وجود داشته باشه..

و واقعا خیلییی جالبه،چطوری نقاشی ها میتونن اینطوری حسادت رو توی چشما و چهره یه آدم جا بدن؟؟خیلی عجیب و قشنگه

راجب شباهت بین روسپی ها و کتاب هاعم واقعا پرام ریخت...باورم‌نمیشه دوتا چیز کاملا متفاوت از هم اینهمه شباهت بهم داشته باشن!

شاید دلیل حسادتش رو تونستی درک کنی، شایدم تایپش با تو یکیه که همچین حس عمیقی ازش دریافت کردی.
ترسناکه یکم. چون کسی که اینکارو کرده یه انسان مثل ما بوده.
کجاشو دیدی؟ حالا بیا بگو من با یه روسپی خوابیدم تا کل ملت بیان سرزنشت کنن. در عین حال میتونی بگی اوه نه من فقط داشتم کتاب میخوندم!
شنبه ۸ مرداد ۰۱ , ۱۷:۵۹ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

جالبه ک سیبیل های این آقایون هم شبیه همن"-"xD

احتمالا توی اون زمان اینطوری مد بوده. ولی فرم چهره ها فرق داره بعضیا آسیایی بنظر میان
شنبه ۸ مرداد ۰۱ , ۱۸:۰۹ 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! ×

این از عجیب ترین طرز فکر هایی بود ک تا به حال باهاش مواجه شده بودم...واقعا جذاب بود

اره واقعا هم اینطوره، کمتر کسی به ذهنش میرسه.
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۰۰:۱۳ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

شایدم..واقعا حس عجیبی داره نگاهش یه طوری میشم میبینمش...

واقعا اینکه مثل ما یه انسان بوده ترسناکه!ولی فکر کنم نقاش تنش و حسادت بزرگی تو وجودش حمل میکرده.

اونموقه تشویقت هم میکنن؛از این لحاظ تفاوت دارن باهم

من یاد تمام وقتایی که توی زندگیم حسادت کردم میوفتم. یکیش همین روزا بود اگه اشتباه نکنم ...
کلا اثار این نقاش فراتر از حقیقت احساسات روزانه‌ی ما هستن. 
هوم ... اره اینطور میشه گفت 
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۰۰:۱۵ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

آره مثلا عکس سوم و چهارم،اونا کامل آسیایی‌ان

اونی که توی استخره مخصوصا، حتی ستون قرمز چینی هم داره
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۰۲:۰۵ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

منم همینطور..حسادت خیلی حس بدیه واقعا آرامش رو از آدم‌میگیره

آدم خاصی بوده در کل..

اره کاش میشد پرتش کرد از پنجره بیرون.
نقاشا معمولا خاصن ... 
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۰۲:۰۶ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

وای اونی ک‌تو استخره قیافه مرده هیچی،من سینه های زنه رو درک‌نمیکنم

خیلی بزرگن..xDD

یادت نره که اعضای بدن و سایه هاشون توی اب بزرگ‌تر بنظر میان ‌‌... اون صرفا یه توهمه جدی نگیر
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۱۳:۰۵ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

یا پرتش کرد زیر ماشین.

درسته..مثل شما(این لاس زدن یا هر چیزی نبود😂🔪)

هوم ... این یه تعریف چشم بسته بود. به نظر خودم یه خاص بیچارم.
به معنای کسی که هیچ چاره‌ای جز این بودن نداره.
يكشنبه ۹ مرداد ۰۱ , ۱۳:۰۶ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

عع ینی انقدر بزرگ نبودن؟شت..خب پسxD

بیا بجای بوبزای زنه به مفهوم نقاشی توجه کنیم تا کمتر دچار سردرگمی در سایز بشیم.

خودت نوشتی؟؟

یعنی خودت به این تشابه رسیدی؟

دست مریزاد ...

در واقع ایده و بیشتر متن از یک کتابه که بالای پست راجبش نوشتم. فقط اخرش دست نوشته‌ی خودمه.

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan