دور که می شوم
نگاهم به قلاده میافتد
به گردن آدم های عروسکی
که بی خبر از گم شدن
می خندند، می بوسند، مست می شوند
و با یک چشمک من خواهند مرد،
حتی حدس هم نمی زنند.
_سیلویا پلات_
هنر مکزیک، با گستاخی بهت خیره میشه و با کثیف ترین شوخی ها و رد کردن مرزها سیاهی های دنیا و درونت رو بهت نشون میده. هنر مکزیک مرگ رو به بازیچه میگیره و بازیچه هارو به کام مرگ میکشونه. شاید بخاطر همین باشه که این نقاشی اینقدر بلند بلند با من صحبت میکنه.
یه نقاشی ناشناس که هیچ سایت فارسی زبانی راجبش چیزی ننوشته حتی ویکیپدیا. چی بهتر از این برای ویلی ونکا؟ راجبش تحقیق کردم و یه جاهاییشم از دید خودم نوشتم. درست یا غلط، بنظرم کافیه. سر و صداهای مغزم و نقاشی قرار نیست هیچوقت با توضیح دادن و شرحه شرحه شدن آروم بگیرن اما حداقل دیگه میتونیم اونارو با یه قصه و شناسنامه به یاد بیاریم.
در نگاه اول و با توجه به یاداشتی که توی نمایشگاه این اثر نوشته شده بود فهمیدم که نقاش از جشن روز مردگان مکزیک برای کانسپت کار استفاده کرده. ماسک روی صورت عروسک علاوه بر ماسک های تزئینی مکزیک منو به یاد صورتک های ونیزی و بدوی میندازه که معمولا جنبهی آیینی و جادویی داشتن و توی مراسمات مخصوص مذهبی یا قربانی کردن ازشون استفاده میشده. این صورتک ها گاهی به فرم های وحشت آور و گاهی هم واقع گرایانه درست میشدن و با توجه به کاربردشون میتونستن شبیه به صورت فردی که قرار بود اون رو به سر کنه باشن یا نمادی از درون اون فرد. مثلا ما قراره یه مجرمِ قاتل رو قربانی کنیم، پس یه ماسک وحشت آور و غیرواقع گرا بهش میدیم تا نشون دهندهی جنبهی کثیف روحش باشه. اما صورتک نقاشی اونقدرا هم ترسناک نیست، اگر قرار بود به ما یه موجود وحشتناک رو نشون بدن پس چرا دور گردنش یقهی تور و توی تنش لباس زنونهی صورتی کشیدن؟ تازه میتونم به طور قطع بگم که اون شخصیت صورتکدار یه اشراف زاده نیست.
۱) پوست بدنش تیره و چرک آلوده، معمولا اشراف زادههای اون زمان و بانوان یا اقایان با پودر پوستون رو روشن نگه میداشتن یا حداقل با بهترین وضع ممکن نقاشی میشدن. یعنی عیب و ایرادهای بدن و صورتشون رو به قول معروف توی نقاشی ادیت میکردن.
۲) به انگشت های زن و فرم دستاش نگاه کنید، ظریف و تحریک کنندهان. اما دست های شخص صورتکدار کثیف و چرک الود و در عین حال کج و کوله و نامنظمه.
پس با توجه به این موارد این نظر به ذهنم میرسه که این شخص که جنسیتش هم فعلا مشخص نیست یا اشراف زاده نیست یا با توجه به لباس های مجلل و یقهی اشرافیش و در عین حال ماسک دلقک مانندش در تمسخر یک اشراف زاده یا شخص به تصویر در اومده. که نظر دومی احتمالش بیشتره. خب دیگه روی این موضوع خیلی زوم نمیکنم، بریم بعدی.
برای قدم بعدی رفتم و اسم نقاشی رو سرچ کردم، ولی هیچ نتیجهای براش نیومد. بجاش اسم یه رمان و یه فیلم برام بالا اومد. آیا ممکنه اتفاقی باشه؟ هم اسم بودن و هم زبان بودن اسم نقاشی و یه رمان و یه فیلم ؟ خیر!
پس رفتم دنبال رمان :
۱۱ سال قبل از کشیده شدن این نقاشی رمانی با همین اسم توسط شاعر و نویسندهی فرانسوی، پیر لوئیس نوشته و منتشر شد.( ظاهرا خیلی هم معروفه) داستان رمان روایتگر یه عشق مازوخیستی و وسواسیه که در کل حول محور عشق و رفتارهای مهلک یک زن رو نشون میده که میل به بازیچه داشتن و جفا داره و برای تمام این امیال نیازمند یه بازیچهی مرده. یا یه جور دیگه بخوام بگم، یه مرد بازیچه و یه زن ( نه اصولا جذاب و سکسی اما توی پوسترهای فیلم که خیلی روی سکسی بودنش تاکید داشت) میتونن یه عشق وحشتناک و آسیب زننده رو به وجود بیارن. و اینبار جنس مذکره که عروسک خیمه شب بازی مونث میشه.(البته من هنوز کتابش رو کامل نخوندم ولی تا اینجا که همین بوده)
حالا چرا این هنرمند مکزیکی از یه فیلم فرانسوی الهام گرفته؟ عرضم به حضورتون که آقا چندین سال توی اروپا و فرانسه زندگی کرده و احتمالا تحت تاثیر ادبیات این رمان و داستانش قرار گرفته.
البته فقط اقای نقاشمون نبوده که از این رمان برای خلق اثر استفاده کرده. آقایون فعال در سینما مثل یوزف فون و ژولین دوویو و استاد لوئیس بونوئل هم بیکار نموندن و سه تا فیلم تحویل جامعه دادن. اسم فیلمها اینا هستن اگه خواستید برید ببینید :
_شیطان یک زن است
_زن و بازیچهی او
_ آن شئی مبهم میل
جالب اینه که داستان تمام این فیلم ها حول محور یه مرد میچرخه که یه جورایی در عشق یه زن یا حداقل سکس با اون میسوزه و در پایان تک تکشون یا میمیره یا تبدیل به یه موجود بیاختیار و بیچیز میشه! یعنی نه تنها زندگی آیندش رو از دست میده بلکه گذشتهی خودش رو هم نابود میکنه( لازمه اشاره کنم توی یکی از فیلمها شخصیت مرد به زن فلج هم داره!)
پس با توجه به اطلاعاتی که بدست اوردیم این شخصیت ماسک به سر یه مرد تشریف داره اما معلومه خیلی روی موقعیت اجتماعی و جنسیتش تاکید نشده و انگار موضوع اصلی و مهم برای نقاش اصلا اون نبوده. چیزی که تو باید بهش توجه کنی اینه که الان این شخصیت هیچه! اون هویت و ارزشش رو از دست داده و قلاده به گردن بهت خیره شده و احتمالا زیر اون ماسک دیگه هیچ چهرهای وجود نداره. اون تبدیل به چیزی شده که زن میخواست و حالا با حقارت تمام توی این نقاشی زانو زده و هیچ جنبشی در اندامش دیده نمیشه. شبیه یه حیوون خونگی دست آموز که همراه با صاحبش حرکت میکنه و هیچ اختیاری نداره.
همونقدر که این شخصیت صورتک دار نقاشی حقیر و بدبخته، زن کنارش پر از جاذبهی جنسی و زیبایی بالغانهی زنانهست. جواهرات متنوع اقوام مختلف و پارچه توردار ظاهرا گرون قیمت باعث میشه به این فکر کنیم که این زن میخواد به تمام تماشاگرهای خودش بفهمونه که نسبت به اونها مقام و ارزش بالاتری داره، یه جورایی انگار داره مارو تحقیر میکنه! حتی به ما نگاه هم نکرده و با یه صورت بیتفاوت و در عین حال افسونگر و شیطنت آمیز به نقطهای که ازش خبر نداریم نگاه میکنه ... حضور ما و شخص صورتک دار براش هیچ اهمیتی نداره ... اون به چیزی غیر از ما خیره شده، شاید یه طعمهی جدید.
ساعت ۳ نصف شب.
- پنجشنبه ۶ مرداد ۰۱