狂った少女のラブソング

6)شکست در یک صدم ثانیه

من به سرنوشت التماس کردم که این شانس را به من بدهد که آن سوتر از خودم را ببینم و با کسی ملاقات کنم که حکومت واژه های پوچ از احساسم را سرنگون کند. اما زندگی درست مانند آثار هاپر در سکوت و سایه‌ و نور خلاصه شد و من صاحبخانه‌ی ابدی دنیای تاریکی و سکوت هستم. من جز ملاقات کردن با خودم کار دیگری نمیکنم و در این تنهایی تنها یک بینش عمیق وجود دارد و آن این است که گاهی اوقات ما برای دیدن، تنها دیدن به وجود آمده‌ایم. اما آیا این روزهارا میتوان ارزشمند دانست؟

تاحالا براتون پیش اومده که احساس نامرئی بودن داشته باشید؟ اما نه به معنای وجود نداشتن بلکه به معنای حقیقت نداشتن! انگار که تمام آدمهای اطراف صرفا رهگذرهایی هستن که هیچ اهمیتی به واکنش‌های ما و رمز و رازهایی که از خودمون توی گوشه و کنار زندگی به جا میزاریم نمیدن. گاهی حس میکنم که توی دنیای خودم همیشه یه دید یک طرفه نسبت به زیبایی اشخاص داشتم.( و منظورم تنها زیبایی ظاهر نیست )احساس میکنم برای این وجود دارم که ببینم و حس کنم اما هیچوقت اجازه‌ی تعلق داشتن بهم داده نشده. میدونید، گاهی از اینکه نمایشنامه‌ی زندگیم به قسمت اوجش نمیرسه خسته میشم، اونم در حالی که خودم در دوره‌ی اوج نیازهای جسم و روحم قرار دارم.

باید این حقیقت رو بپذیرم که زمان و من هردو رو به کهنگی میریم و علاوه بر اون تمام چیزهایی که میگذرند با اینکه تنها یک صدم ثانیه با عملی کردنشون فاصله دارم، از دست رفته محسوب میشن و برای همیشه از دست های من رها شدن. مثل بوسیدن لب های تو که مطمئنم از تمام کارها بیشتر دوستش دارم، چون با لب های تو دیگه نیازی به کلمات ندارم ... اما این هم مثل تمام حرف های نگفته و نگاه های دزدیده شده در کام نیستی فرو رفته و من شکست خوردم. شکست بخاطر کمترین فاصله‌ی زمانی ممکن.

...

ضمیمه۱) من دیروز یک ادم بسیار زیبا رو از دور دیدم و حالا یک آدم در کف مانده هستم، سلام.

ضمیمه۳) شما تالا همچین احساسی نداشتید؟ خلاصش میشه :( من به آدمهای زیادی علاقه‌مند هستم و مشتاق کنجکاوی و کشف کردن وجودشونم، اما هبچکدوم از اونها نه تنها من رو نمیشناسن بلکه(یک جمله‌ی وحشتناک به سلیقه‌ی خودتون)

ضمیمه۴) چای بهم گفته بود هروز بنویسم و منی که زیر قولم میزنم.

يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۱۶:۵۸ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

جمله وحشتناک بلد نیستم*-* ولی سعی میکنم...

«بلکه.. من در برابر اونها یه موجود نامرئی و بی چیزم که محکوم شده به شناخته نشدن و کشف نشدن توسط آدم های اطرافش و هر چقدر هم شروع به التماس کردن میکنه فقط باعث میشه بیشتر توی تاریکی فرو بره و در آخر هیچ کس نتونه اون رو ببینه»

-امیدوارم درست متوجه شده باشمش-

مطمئنی بلد نیستی؟ چون اونقدر مفهوم متن رو دقیق فهمیدی که من با دیدن ادامه‌ی جملت سردم شد. ( ولی بی چیز نیستیم، هرچیم باشیم همیشه یه بخش ارزشمند رو درون خودمون نگه میداریم)
_ بله که درست متوجه شدی!
يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۱۶:۵۸ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

و اینکه پیوند شد"^"

عاو مرسی!

يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۲۱:۱۱ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

یکی از ویژگی های جذابت برای من، رک بودن و نترس بودن ته. جوری که بی هیچ ترسی، خودتی . از هر چیزی حرف می زنی

اعماق ذهن و روحت، ژرفاشون، ب نظرم دست نیافتنی و در عین حال، ب شدت زیبان

و بذار بهت بگم که تنها نیستی، عمیقا درک می کنم که چرا دنبال کشف آدم هایی. طوری که منم به دیگران دقت می کنم، به لباس هاشون، به طرز رفتارشون، به لبخندشون، به غم شون. و واقعا برام جذابه. و به قول تو، اونا حتی منو نمیشناسن!

ولی چند بار وقتی تو کف یه بخشی از یکی رفتم، به خودم گوشزد کردم که "شاید اون الان فقط به تعریف تو نیاز داشته باشه" و یه بار که به یکی که پوششش خیلی با من متفاوت، ولی به نظرم قشنگ بود، گفتم "شما خیلی خوشتیپین" و طوری که خوشحال شد رو یادم نمیره.

کاش این فهم برا همه مون جا بیوفته که بدون ترس از هم بگیم. واقعا شاید اون فرد تو اون لحظه، صرفا ب شما نیاز داشته باشه

مثلا چ حس خوبی میشه اگه بتونی بری سر میز یه نفر که تنها تو کافه نشسته، بشینی و حرف بزنی. بدون ترس از هر چیزی

 

حقیقت نداشتن، رمز و رازهای تو رو کشف نکردن...

میدونی، انگار بعضی زیبایی های درونی ت به وجود اومدن تا فقط خودت متوجه شون باشی

این موقعا اینکه آدم بخواد خودشو برای دیگران توضیح بده، سخته

 

۱- تففففف xDDDDD

(چرا از یک پریدی سه =/؟)

۴-میتونم بدونم چرا اسمش چایه؟

باور کن رک بودن یکی از بارز ترین ویژگی هام از نظر خودمه، چای معتقده باید از رک بی پروا بودن فاصله بگیرم اما همیشه راجب خودم رک و قدرتمند حرف بزنم ... منم دارم تلاشمو میکنم ...
ای خدا، چشمام یهویی برق زد و قلبم اکلیلی شد. وقتی از این تعریفا می‌شنوم خوشحال میشم ( راستشو بگم غمگینم میشم چون تاحالا کسیو نداشتم که توی شنا کردن در افکارم همراهیم کنه، منم تک و تنها اونجا قدم میزنم )
وای خیلییی کار خوبی کردی! میدونی گاهی گفتن زیبایی های بقیه بهشون ترسناک بنظر میرسه. ( اگه اونا یه جورایی کراشمون باشن ) ولی برای خودم بارها پیش اومده که به یه فروشنده گفتم چقدر چشماتون زیباست یا چه بوی عطر خوبی میدید و واکنششون عالیی بود اصلا غش ...
خودم خیلی دوست دارم یه بار هموین اتفاقی برام بیوفته اما ظاهرم انگار یکم غلط اندازه برای بقیه ( اشک )
وای اره، بعضی چیزها انگار همیشه قراره راز باشن و من عین یه بچه که نمیتونه راز نگه دار باشع میخوام با کسی که دوستش دارم تقسیمش کنم.

۱) عه خانم متشخص چرا تف میکنی؟ ( مالیدن تفا به خودت ) تفو!
( چون از دو بدم میاد )
۴) چون وقتی چایی میخوره خیلییی خوشگل میشه، چون یه کلکسیون چای داره و چون کلا انگار ناف این بشرو با چایی گره زدن. مثل چایی ارامش بخشم هست.
يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۲۱:۱۲ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

ب جون خودم قسم که من انقد ننوشتم 0_0 دروغه، مهمله

باور کن من از اونموقع تاحالا دارم جوابتو میدم...
ولی کامنتای طولانی رو دوس دارم پس اوکیهه
يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۲۱:۱۴ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

و گاد...سلیقه ت تو عکسا رو خیلی دوست دارم

الان عکسای هدرت واقعا عجیب و قشنگن...ویکیپسمینیندی

میتسوری شاهد بود تا ساعت 2 شب داشتم قالب درست میکردم ... مرسیی ولی من جدا خیلی توی پیدا کردن عکسام وسواس دارم.حتما باید یه معنای خاص رو برام انتقال بده.
يكشنبه ۲۶ تیر ۰۱ , ۲۱:۲۵ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

I want you to know...

بعد اینکه این متن تو خوندم، رفتم انیمیشن قدیمی آلیس در سرزمین عجایبو دیدم. این انیمیشنو شاید تو زندگیم کمتر از انگشتای دست دیدم، ولی یهویی دلم خواست ببینم و الان فهمیدم که تو چقدر شبیه آلیسیو لقب تو پیدا کردم... :)

 

نانی؟نانی؟ لقبم چیهههه؟

دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۰۰:۵۱ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

آلیس دیگه اسکل

اعتراض دارم شما منظورتون رو در لای ابرهای مه الود بیان کردید و هوش بالای من درکش نکرد.

ولییییییییییییییییییییییی عررر جدا دوسش دارم. میشه یکم بیشتر بگی که چرا اون منو به یادت میاره؟ 

واقعا خیلی لقب متفاوت و خفنیه...دوسش دارمم

دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۰۰:۵۸ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

هزینه داره خانومم

همینجوری مجانی که نمیشه

انگار خونه خاله س

چیکار کنم؟ دکمه هامو باز کنم حله؟
دادا خونه‌ی خاله نیست
خونه‌ی منه⁦(ʘ言ʘ╬)⁩
دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۰۱:۲۴ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

بنظرم تو خودت ازون ادم های انصافا زیبایی (": همه چیزت خاص و خارق العادست و تاحالا کسی رو به چرخ اوری و قدرت و شجاعت تو ندیدم. (": 

اوه ... بیدل کوچولوی من ...

من باید در برابر این محبتات چی بگم؟ چی میتونم بگم جز ممنونم؟

به این فکر کن این اخلاقت که میتونی راجب زیبایی های بقیه به راحتی اظهار نظر کنی باعث میشه چقدر خاص بنظر برسی و همین باعث میشه که با ادمای دیگه یه تفاوت اساسی داشته باشی.

دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۰۱:۲۹ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

ویلی ونکا .. بنظرم یک ادم واقعا زیباست. یک ادم که پر از معجزه و جادوعه.. انقدر ادم جالب و زیبایی هستی(همون زیبایی که فقط ظاهر نیست و میدونی خودت) که حتی باور نمیکنم واقعی باشی. 

شبیه نگهبان های ستاره هایی.. قدرتمندی و دوست داشتنی 

و مطمئنم تاحالا ادمای زیادی با خودشون فکر کردن که چقدر چرخ اوری و به تک تک رفتار و حرف ها و افکارت فکر‌کردن و اهمیت دادن . /*-*  

شنیدن این حرفا خیلی ارامش دهندست. بیا لپاتو بکشم فندقی.
ممنون بخاطر این دیدگاه قشنگت راجب من ...
خب حالا بیا چندتا سوال بپرسم ازت.
فونت وبت چیه؟ فونت وب قبلیم این بود ولی اسمشو یادم رفته و الان یه بی فونت فقیرم ⁦(^_^メ)⁩
و اینکه نقاشی کشیدنت در چه حاله؟ تمرین میکنی؟
دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۱۱:۰۲ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

حیحیD"":

 

این کدو بذار اول css

@import url(https://bayanbox.ir/download/9213492350738151659/farhan-fonts-min.css);
textarea, input, select, body,
button, h1, h2, h3, h4, h5, h6,
iframe,.followBx, .followThis,
.cke_reset_all .cke:rtl * {
font-family:far1 !important;
}

اون far1 رو میتونی تا far30عدداشو عوض کنی هرکدومش یک فونته*-* ولی خب فونت وب من همین  far1عه *-*

 

تمرین .. اره ولی پیشرفتی حس نمیکنم ㅠㅠ

متیو الان فونتم تغییر کرده؟ بنظرت تغییری کرده یا من همه‌ رو شبیه هم میبینم؟
دوشنبه ۲۷ تیر ۰۱ , ۱۱:۰۳ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
@import url(https://bayanbox.ir/download/9213492350738151659/farhan-fonts-min.css);
textarea, input, select, body,
button, h1, h2, h3, h4, h5, h6,
iframe,.followBx, .followThis,
.cke_reset_all .cke:rtl * {
font-family:far1 !important;
}

تصحیح میکنم اینو بذار*-* درست تایپ نشده بود قبلیه حیح

نمیدونم چرا فونتم تغییر نمیکنه⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩
تازه قالبمم بهم میریزه⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩
سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱ , ۰۰:۱۸ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

عجیبه برای وب خودم همینه که "^" ... ولی برای تو نمیاد

*گیج

عیبی نداره حوصله ندارم بگردم ببینم ایرادش چیه.
راستی میای توی وب آهنگ برات پخش میشه؟
سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱ , ۰۰:۴۴ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

ب نظر من رک بودن تا جایی که به خودت یا دیگران آسیب نزنه، مشکلی نداره (بابت این موضوع خیلی باید دقت کنی). اتفاقا خیلی تو روابط کمک میکنه. هیچوقت تکلیفت با خودت یا دیگران نامشخص نیست.

مثلا چیزی که این بار ازت یاد گرفتم، این بود که از حرف زدن راجب خودم نترسم. فارغ از افکار دیگران. اینکه دیگران چی فکر میکنن، واقعا دیوونه م میکنه هر بار.

مثلا اونجایی که گفتی حسرت ته لباشو ببوسی، یکی ممکنه بگه وای چقد بی ادب، چقد بی حیا، چقد احساساتیه، چقد عقده ایه و بلا بلا

و یکی دیگه مثه من ممکنه هم یاد بگیره، هم بگه چقدر قشنگ...

سخته واقعا TT

 

عزیزم :") میفهمم. سعی کن یکیو که برات قابل اعتماد باشه پیدا کنی که بابت افکارت، هر وقت که بخوای، باهاش حرف بزنی. آزار خودتم کمتر میشه. مطمئنم همچین کسی هست که درکت کنه. من خودم خیلی خوشحال میشم به حرفات گوش بدم.

اها...و یه چیزیم بگم ، نمیدونم شاید برات کلیشه یا بی اهمیت باشه، ولی بی ضررم نیست گفتنش.

یه روز که افکارت خیلی داشت بهت فشار می آورد و واقعا نیاز داشتی با کسی حرف بزنی، همونجایی که هستی، یهو شروع کن بلند بلند با خدا حرف بزن، با اینکه از اون چیزی که در وجودت میگذره خبر داره، ولی اگه خودت باهاش حرف بزنی، قضیه خیلی فرق داره.

فکر این مزخرفاتم که "مگه من کیم، مگه به حرف من گوش میده، مگه من آدم خوبیم" و بلا بلا رو بذار کنار. از گفته هاتم نترس، گلایه، غم ، شادی، هر چی بود رو باهاش در میون بذار. حس کن جلو نشسته و داره با تموم وجود بهت گوش میده. چیزی هم برای پنهان کردن نداری وقتی از ثانیه تولدت حواسش بهت بوده. اگه با ایمان اینکه اون شنوای توعه، باهاش حرف بزنی، بهت قول میدم معجزه میکنه...

 

هقق ارههه :"")))) من امروز تو مترو یه خانمی رو دیدم که رو یپله ها نشسته بود. و موهاش با اینکه بسته بود، ولی خیلی قشنگ بود. اگه خانواده باهام نبود، قطعا بهش می گفتم. خجالت کشیدم حقیقتش :")

امیدوارم یه روزیم یکی که افکار قشنگی مثه خودت داشته باشه، از کنارت رد شه :)

یکی از چالشام تو پوششم اینه که بتونم با حجاب، همچنان یه استایل قشنگو حفظ کنم. خیلیا اینطورن، ولی خودم هنوز ب اون حد نرسیدم. خیلی دارم براش تلاش میکنم. ولی ب نظر خودم نتیجه ای نداشته...

 

امیدوارم عشقت اونقد خوش یمن باشه که اونم اینطور مشتاقت باشه و بهت گوش بده💜✨

 

1- نف نخصص منه. تف تف تفففففففففففف💦💦💦

(عاو)

4-واهاهاهاهاهایییییی T----------T چقدر دوست داشتنی :") منم باید زودتر برا مشاورم یه لقب پیدا کنم. عشق منه

اره واقعا اگه حواسم نباشه رک بودنم تبدیل میشه به یه سلاح برای تیکه تیکه کردن عزیزانم ...
آه آچان جدا دلم میخواد عشق رو اونطوری که من تصور میکنم حس کنی و لذت نیازمند بودن روح و جسمت به اون رو با تمام وجود درک کنی. اونوقته که به راحتی راجب لبای کاملیایی معشوقت مینویسی و هرکس بگه بی‌حیا جفت پا میری توی دهنش. ( البته روابط من همچین اش های دهن سوزی نبودن و من اسمشون رو عشق نمیزارم. فقط دارم میگم جسم و روح هردوشون نیازمند عشقن. )

وای راجب حرف زدن با خدا گفتی آلا، قبول دارم یه مدتی میشه که رابطم کمرنگ شده ( ولی هیچوقت بهش نمیگم کلیشه مطمئن باش بهش اعتقاد دارم اونم شدید ) فقط یه مدته که درون خودم گم شدم و وقتی توی تاریکی باشی چشمات به دیدن نور خدا عادت نداره. اما تلاشمو میکنم که بهتر بشم! ممنونم!

خانواده در این مواقع میگن :( هیننننن .... زشته!) یه روز که تنها بودی که همه‌ی ادما یاداوری کن که چقدر قشنگن.

پس بیا طراح لباس اینده، ویلی ونکای حاج حسین سوهانی نژاد، متخصص استایل های محجبه و حراست پسند یه جوری برات طراحی لباس کنه که کف کنی. :))) رزومه‌ی کاریم رو زهرا دیده، کارم درسته! با نازلترین قیمت!

عر ... ( خجالت خجالت )

۱) دانشجوی مملکت اینقدر تفو؟ 
۴) عهههه تو هم مشاور داری؟ کلی بهش دقت کن و یه اسم باحال براش پیدا کن!!
سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱ , ۰۰:۴۹ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

(دفاع از خود علیه اعتراض وارد شده)

من خیلیم واضح گفتم. الان به هر کی اون پیام منو بدی میفهمه. سطح پایین آی کیوی شما ایز نات عان مای بیزینس

 

خدا رو شکررر *------*💙💙💙

عام...دلم می خواست جای دیگه اینو بگم، ولی چون خودت گفتی باشه

آلیس افکار خیلی عجیبی داشت که در عین مسخره بودن، شاید اگه عمیق تر نگاه کنیم، بلند هم بودن. و این ویژگی ش خیلی شبیه توعه. با این تفاوت که افکار تو به طور واضح بلنده!

دیگه...خیلی کنجکاو بود. در عین تخس بودنش، ولی دوست داشتنی بود و سعی می کرد با هر اتفاقی ارتباط برقرار کنه. حتی همون اتفاقات عجیبم زاییده ذهن خودش بودن. و خب ایناعم شبیه توعه ب نظرم :)

ظاهریم ب نظرم شبیه بودین. ریزه و میزه و دخترونه. 

 

اونم تو رو دوست داره *----*

( تف به اعتراض شما )

وای... دفعه اوله که توی زندگیم از پشت صحنه‌ی یه نیک نیم اینقدر خوشم میاد... خیلی باذکاوت بهش فکر کردی و اصلا...⁦(*˘︶˘*).。*♡⁩
من خیلیم دخترونه نیستم ... حقیقتش خیلی وات د فازم. یه روز لخت، یه روز مردونه یه روز داف شهر یه روز دوره گرد شهر ... کلا هیچوقت به یه استایل و راه و روش یکسان پیش نرفتم. زندگیمم عین وبلاگام میمونه! متفاوت و هی بزن حذف کن و در عین حال یکنواخت و غم انگیز.

میو ⁦(๑♡⌓♡๑)⁩

چای عزیزممم

چه خبر ازش؟

شنبه میرم پیشش.
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan