狂った少女のラブソング

نقاشی‌ها راجب دوستی میگویند

Two Friends 1885

Henri de Toulouse-Lautrec

چطور شروع شد؟ چطور به پایان رسید؟ دوستی، هیچ شباهتی به فلسفه‌ی زندگی یا عشق و حتی خوشبختی نداره. دوستی یه ناامیدی مطلق و یه شکاف عمیقه. دوستان ما اون شکاف رو در ما عمیق تر میکنن و بهترین دوستان ما کسانی هستند که جهان از دست رفته و شکاف های وجودمون در کنارشون به معنای حقیقی «زیبایی» میرسه.

شاید اون آدم که در کنارش ناامیدی های یکسان داری دوست خوبی باشه، شاید اونی که باعث میشه رنگ ‌ها معنا پیدا کنن و یا حتی اون شخصی که به متن های بی مخاطبت معنا و جهت میده. اینو بدون که عشق هیچوقت به معنای معجزه نمیرسه و دوستی‌ها همیشه به شکل ناکامل و ناقصی کافی هستن.

جمعه ۲۴ تیر ۰۱ , ۲۳:۲۲ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

پیوند شد

ویهی~ ⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩
جمعه ۲۴ تیر ۰۱ , ۲۳:۴۷ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

چه قشنگ مینویسی>>>

 

 

+و اینکه.. آشنا.. بشیم؟*-*

سلام سانمی! 
من یه ادم معمولی وبلاگ نویسم. میتونی ویلی یا حنانه صدام کنی.
میتونی توی قسمت صاحبخونه‌‌ی وبلاگ بیشتر راجبم بخونی⁦くコ:彡⁩
جمعه ۲۴ تیر ۰۱ , ۲۳:۴۸ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

جوری که میتسو اینجا رو غارت کرده قابل ستایشه'^'

تازه هنوز یخش باز نشده ...
جمعه ۲۴ تیر ۰۱ , ۲۳:۵۹ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

هوم خوشبختم:]

-راجب خودمم باید چیز خاصی بگم؟*-*-


 

+معلومه"-"

اگه حس میکنی لازمه که برام حرف بزنی چرا که نه من گوش میدم!
اگرم دوست داری میتونی بسپریش به زمان ...
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۰:۰۶ 𝑠𝑢𝑛𝑚𝑖 ☽⋆ ࣪. ‌

حس میکنم چیز خیلی زیادی ندارم که راجب خودم بگم، پس.. شاید طی گذر زمان بیشتر میتونیم آشنا بشیم:>

اوکی دوکی!

شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۰:۴۹ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

چ جالب...دوستی های نافص، هم چنان کافین

خیلی عمیق بود :) دلم برا پستای تحلیل نقاشی ت تنگ شده بود :")

حس کردم لازم دارم اینو برای خودم بنویسم :") خیلی وقتا دوستیامو با این ایده‌ که هیچ چیز کافی نیست خراب کردم. نمیخوام دیگه اینکارو بکنم.
اره تازگیا یه روش تحلیل جدید پیدا کردم برای خودم.

شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۱:۴۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

جالبه، منم همچین اتفاقی برای خودم رقم زدم.

ولی این جمله ت دیگه تو ذهنم حک شد...

خیلی خوبه که ب خودتم کمک میکنه

در واقع تازگیا بیشتر به دنبال معنا دادن به خودمم تا بقیه، و بعد یهویی متوجه میشم که وقتی به خودم معنا مبدم ناخودآگاه دیگران هم ازم الهام میگیرن و تاثیرش خیلی بیشتر از قبل شده.
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۲۳ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

مثه همیشه تفکراتت عمیقه. حرفی نمیمونه

نه بابا😂 دیگه همه چی یه حالت شوخی داره برام، به قول معروف سر شدم.
من یه کتابدار سابق و ولگرد دوره گردم که اینور اونور بیان میچرخه و گاهیم چهارتا حرف میزنه. حالا اینکه اون حرفا چقدر عمیقن بستگی به دید بقیه داره. ( خاراندن گوش )
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۲۸ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

خیلی طبیعیه همیشه ب خودت همچین حسی داشته باشی. البته قبلا نداشتیا، خیلی عوض شدی

یه کتابدار خوشگل جذاب

*آروم زدن ب گوشت

معلومه که عمیقه

چند وقته نبودم آلا؟ یه سال و خورده‌ای. این تغییرات رو نمیدونی با چه بدبختی روی خودم اعمال کردم‌. اینقدر توی این دوره سختیا ومشکلاتم زیاد شده که خندم میگیره، میگم با چه ادعایی از سختی حرف میزدم؟( هرچند هر سختی برای دوره‌ی خودش مشکل سازه) عجبا. بیچاره این زهرای شامپانزه، از اون روزی که رفتم تا الان شاهد این تغییرات بوده. بیچاره پیر شد سر من ( اضافه کنم که گاهی اوقات او به شدت حرص درار میشود و لیاقتش کتک خوردن با دمبل مخصوص من است )
اوف👀🌝 نصف شبی توی یه وب خلوت چه حرفایی میزنی ... عجب...نیت شومی که نداری؟
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۴۲ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

اوهوم. کاملا طبیعیه

اگه تغییرات خوبی بوده که بلاشک ارزش شو داشته

سختی هر کس در حد خودش بزرگه. پس اینکه بخوای بگی مشکلات بقیه از من سخت تر یا آسون تره غلطه.

مثلا شاید تو الان مشکلاتت از یه بچه بزرگتر باشه، ولی گریه ای که اون بچه هم برای اسباب بازی ش میکنه، برای خودش بزرگه. و تو نمیتونی بگی که سخت نیست

پس نگو ادعا. برای خودت ب اندازه کافی سخت بوده. و خدا رو شکر که خوب ساختتت

ب زهرا حسودی میکنم...

میدونستی دو ساعته قراره برم ظرفا رو بشورم، و در عین دو ساعت گیر کردم که چ پلی لیستی برای ظرف شستنم بذارم؟ و حال هم ندارم که از بین ۱۰۰۰ تا آهنگ، پلی لیست درست کنم...؟

خطوط اول که حق حق.
زهرا حسودی داره جدا، لخت منو دیده چه برسه به چیزای دیگه😂رزومش خیلی پره پدصگ😂😂😂😂
میدونی؟ باید کلا ضرفارو نشوری
من همشون رو انداختم ماشین ضرفشویی و الان دارم ول میگردم
فردام باید برم سرکار خیر سرم

زهرای بیچاره خودش امد

اوه بیبی

با دمبل بیا نزدیک تا منم شوگای نارنگی خورمو درارم

#تهدید

شوگای نارنگی هیچ حرفی در برابر یوزارسیف گریان نداره

الا خانم خیلی ها به خود شما هم حسودی میکنن🤭🤣🤣🤣

بحثای فامیلیتون رو بزارید واسه خونه فامیل. اینجا از این ساعت به بعد فقط راجب ممه و حاج حسین حرف میزنیم.
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۵۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

میتونم لقب خائن ترین موجود بشریت رو به زهرا بدم

 

مشکل اینه اگه نشورم، میتونی فردا بیای جنازه مو از مامانم تحویل بگیری. البته اگه مفقودم نکرده باشه. و ماشین ظرفشویی مونم خرابه

برو بخواب ب نظرم...

 

@زهرا

حرف نزن

 

وقتی شافل آهنگام از یه آهنگ غمگین میره رو دت دت سای و شوگا، و مغزم می گوزه...

بیشتر شامپانزست ... دختر خوبیه، قول داده منو بگیره.

خوابم نمیاد، با زهرا داریم راجب یه ادم ماه حرف میزنیم که قراره با تام کروز رل بزنه‌. :))

وای من همه‌ی اهنگامو حذف کردم فقط ۱۶ تا دارم که اینقدر قشنگن حس میکنم لیاقت ندارم گوششون بدم
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۵۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

یاح نِگا

دت دت ای لایک دت
⁦〜(꒪꒳꒪)〜⁩
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۵۷ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

از این ساعت ب بعد واتتتتت 0------0؟؟؟؟؟

اگه میخوای بفهمی موضوع چیه یه متن از وبم کپی کن، بعد یه جا پیستش کن
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۲:۵۸ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

بچه ها

بیاین دعا کنیم ظرفا شسته شن خودشون. خواهش میکنم

هروقت دعای همسریابی من جواب داده بشه، حتما این هم اتفاق میوفته شک نکن.
شنبه ۲۵ تیر ۰۱ , ۰۳:۰۳ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

بچه ها ظرفا

ظرفا بچه ها

 

بچه ها تختم

تختم بچه ها

 

ب کیفیتم توجه نکنید. با تبلت عتیقه م گرفتم

https://s6.uupload.ir/files/img_۲۰۲۲۰۷۱۶_۰۳۲۶۴۶_y8qn.jpg

تنها کاری که از دستم برات برمیاد همینه ... برو من با همین پشتتم.

ظرفا شسته میشن به شرطی که فردا حتما باقالی پلو بذاری😀🤣🤣

یادش بخیر😃

شمارو به لینک کامنت قبلی سوق میدم.

وقتی نقاشی اول پست رو دیدم اینجوری بودم که چرا اینقدر شبیه نقاشیای لوترکه. بعد زیرشو دیدم و عه! این که واقعا از نقاشیای لوترکه!XD

کاش بتونم واقعا همچین معنایی رو زندگی کنم.

 

ح ن ا ن ه

ه ن ا ن ح

اسمت رو از هر طرف تلفظ کنی حنانه ست=) جالبه، مثل خودت!

عام ... لوترک کیه؟
گاهی خودمون داریم برای اون معنا تلاش میکنیم و توی مسیرشیم ولی خبر نداریم!

عهه از کجا فهمیدی؟ وای تاحالا کسی بهش اشاره نکرده بود! باورم نمیشه، توی کل عمرم یکی به این نکته توجه کرد.

پ.ن) من دارم میرم سرکار، وقتی برگشتم جواب پیامای دیگتو میدم 🌸

هنری تولوز لوترک. نقاشِ این نقاشی ای که اول پست گذاشتی. فلج بوده؟ مطمئن نیستم ولی پاهاش مشکل داشته. از دلقکا و آدمای رقاص خونه ها و روسپیا نقاشی می‌کشیده و توی یه روسپی خونه با ۲۷ تا دختر خوابیده چون اعتقاد داشته اگه بخوای احساسات یه زنو بفهمی باید باهاش بخوابی یا احتمالا همچین چیزیXD

و فکر کنم کسی بود که برای اولین بار پوستر کشید؟ نمی‌دونم شاید درست یادم نمونده باشه ولی به هر حال پوستر هم می‌کشیده.

 

همینطوره..

 

پس افتخار داشتم که اولین نفر باشم. حیح

شاید چون کلمات یکی از چیزاییه که دقیقا از وسط روحم رد میشه؟(اون یکیش هنره) یه مدت کلا به اسمایی که از هر دو طرف یه جور خونده میشن فکر می‌کردم و اولین اسم هم حنانه بود!

 

ج.پ.ن) فایتینگ ویلی ونکای تیفانی3>

+++
عجب، عجیب و جالب. ( توی کتابای تاریخ هنر هیچوقت راجب روسپیا نمینویسن⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩ ... چه ظلمی ) شنیده بودم یکی اولین بار پوستر رو چاپ کرده ولی دفعه اوله که راجب پوستر کشیدن میشنوم.
+
عاو، چه زیبا. انگار یه روحی با نخای طلایی زندگی بخش.
+
فایتینگ بک⁦(*_*)⁩\

اوهوم، معمولا در مورد هنرمندا همون بیوگرافی های کسل کننده رو مینویسن. در حالی که زندگیاشون مهمه، چون تاثیر گذاشته روی هنرشون. وگرنه اونوقت چه فرقی داره که همین نقاشی رو لوترک کشیده یا مثلا ونگوگ؟

+

*لبخند بزرگ* اینو یادم می‌مونه.

+

پ.ن: ایندفعه من دارم میرم بیرون! باقی حرفام می‌مونه برای وقتی که برگشتم.

ولی توی کتابایی که برای درک عمومی هنر میخونیم خیلی چیزای قشنگی راجبشون داره. ( ولی سانسوراشون ته خندست، وسط پای مسیح رو یه مستطیل مشکی کشیدن گزاشتن وسط کتاب ... هعی، اونجای پیامبرمون مستطیل داره )
+
( چشمک زدن لاسوعانه )
+
خوش بگذره! توی این گرما مواظب باش، کرم ضد افتاب یادت نره.

تا حالا چیزی در مورد درک عمومی هنر نخوندم. به نظر میاد از کتابای درسی هنره، نه؟ (اونجای مسیح مستطیل داره.. وای-)

+

*یکمی خجالت کشیدن*

+

ممنونم3> اون موقع جوابتو نخونده بودم ولی در کمال تعجب یادم نرفت!(چون خیلی بعیده که یادم باشه و کرم ضد آفتاب بزنم)

ببین درک عمومی هنر میشه یه سری مجموعه کتاب توی هنرستان، ولی برای کنکور دوتا درک عمومی هنر داریم، تاریخ هنر جهان و تاریخ هنر ایران. به شدتتت درسای قشنگی هستن ( هرچند همه‌ی درسای هنر شیرینه )
+
.
+
عه! عجب! نخای طلایی فکرامون به همدیگه وصل شدن!

هوم، چه جالب. به نظر میاد رشته‌ت از رشته های هنریه، اگه اینجوریه که خوشبحالت:"))

 

آره، دقیقا!

نه سمرجان، دست روی دلم نزار. رشتم یه چیز دیگست. ولی کنکور هنر میدم اونم به سختی.

یه جورایی مثل همیم.. البته من هنوز رسما انتخاب رشته نکردم ولی احتمال اینکه برم هنر خیلی کمه و ناراضی نیستم ولی هنوز دودلم.

امیدوارم مسیری که انتخاب می‌کنیم درست باشه.

میدونی هیچکس نمیتونه ادمی رو که از علاقش لذت میبره متوقف کنه. من امسال بخاطر هنر خوندنم خیلی سختی کشیدم ... ولی نزاشتم حسرتی روی دلم بمونه و به دودلی هام بها ندادم.
لطفاً علاقتو دنبال کن به هر نحوی که شده.

میدونی، یکم.. پیچیده ست.

علاقم قطعا هنر و انسانیه و چون معتقدم اینا از هم جدا نیستن و به هر دوش نیاز دارم، نمیتونم هیچکدوم رو رها کنم.

از طرفی وقتی هنر آکادمیک میشه واقعا نمیدونم. حتی نمیدونم که دوست دارم مثلا توی دانشگاه هنر بخونم یا نه.

و محتوا داشتن چیزی نیست که خودم بتونم برم سراغش و یاد بگیرم، ولی هنر رو خارج از فضای آکادمیک میشه بهتر یاد گرفت حتی.

نمیدونم. واقعا و حقیقتا نمیدونم و متاسفانه هیچ رشته ای نیست که هم فرم رو داشته باشه و هم محتوا رو یا لااقل من همچین رشته ای نمیشناسم.

ببین اینکه میگی هنر خارج از فضا بهتر یاد گرفته میشه بستگی به رشته داره اولا دوما، هنر وابسته به دانشگاست. کسایی که دانشگاه تهرانن مدرکشون و نوع اموزششون خیلی با شهرای دیگه فرق داره و اینجاست که حرفت غلط میشه، یا مثلا دانشگاه هنرهای اسلامی یا فرش تصفهان که حرف اول رو میزنه. بنظرم این اطلاعاتی که از در و دیوار و مشاورای ابکی بهت میدن رو باور نکن و بجاش برو از کسایی که خودشون توی ابن رشته ها تحصیل کردن بپرس.
با نمیدونم و دست روی دست گذاشتن کار درست نمیشه. من رشتم انسانیه و دارم کنکور هنر میدم، اطلاعاتم از دوتا رشته کامله. لطفا اگه سوالی داشتی حتما ازم بپرس. دوستایی هم دارم که الان دانشگاه مبذن و میتونن کمکت کنن.

به نظر میاد همون کسی هستی که باید تجربه اش رو بشنوم.

از انسانی برام میگی؟ و از هنر. از این مسیری که رفتی.

وای سمر سوالت خیلی کلیه ... میشه جزئیش کنی تا یکی یکی برات بگم؟

"آره. منم اولویت ذهنیم اول با هنر و بعد انسانی یا ریاضی بود. برای همین، حدس میزنم کلیت روحیاتمون به هم نزدیکه. درباره هنر، چیزی که هست اینه که واقعا عشق میخواد. دوستای گرافیک خونده خودم رو میبینم که ساعت‌ها دارن فقط و فقط دایره میکشن و اندازه یه ذفتر خط راست و کج و مربع و فلان و بهمان دارن و لحظه‌ای نیست که از مچ درد کلافه نباشن. یا یکی که طراحی دوخت خونده بود، خدا میدونه چندین متر پارچه خراب کرده بود تا الگو ها رو یاد بگیره و سال آخر از شدت گردن درد و سر درد های ناشی از ضعیف شدن چشم، پاش به مطب دکتر هم باز شده بود. اون یکی از بیست و چهار ساعت بیست و پنج ساعتش رو روی صحنه‌ست و دائم تنرین می‌کنه، دیالوگ میگه، و بیشتر از هرچیزی توی دنیا غرق و شیفته این ساعاته، حتی اگه باعث بشه خیلی از خوش‌ گذرونی‌های دیگه‌ش رو فدا کنه. ولی وقتی بعد از همه اینا زل می‌زنن توی چشمام و میگن:«این همون چیزیه که باید باشه، تنها چیزی که به خاطرش میخوام بجنگم.» تازه می‌بینم که خدای من! چقدررر این سختی‌ها بهشون عشق داده و باعث شده چشم‌هاشون بیشتر بدرخشن، اون‌جاست که واقعا مطمئن میشم علاقه نه، اما عشق به کاری که انجام میدی قطعا ضمانت‌کنندست. هنر سختی های بی حد و حسابی داره، اما به اندازه‌ای که سختی میکشی عشق دریافت میکنی. البته این قاعده تقریبا راجع به همه رشته‌هاست. اما نکته‌ای که وجود داره اینه که، چی میخوای بگی؟ هنر علم فرمه. میتونی فیلم های بینظیری بسازی، نقاشی های بی بدیلی درست کنی و عکس‌های بی‌نقصی بگیری. اما تا پقتی بدونی سوژه، اون حرفی که میخوای بیانش کنی چی باید باشه. آره میدونم. هر آدمی تو دنیا دردی درونش داره که حرفی هم برای گفتن در پی داره. اما آیا کافیه؟ غم درون هر انسانی(غم نه به معنی عام. بیشتر شبیه به دغدغه) به قدر کافی شکوهمنده؟ واقعا نیست. نه تا وقتی رشد پیدا نکنه. این رشد اما، فقط در بستر علوم انسانی اتفاق می‌افته. اگه  هنر علم فرمه، علوم انسانی علم محتواست. داشتن یکی، بدون وجود دیگری، پوچ به نظر میرسه. چه فایده وقتی زبده‌ترین فیلم‌ساز جهانی، اما سوژه‌ای برای فیلم سازی نداری؟ و چه فایده وقتی سینه‌ات پر از حرف و غم و دغدغه‌ست، و ذهنت مملوء از دانشه، اما وسیله و مسیری برای بیانش نداری؟ به همین علته که معتقدم هر دوی اینا به شدت به هم گره خورده. (ادامه دارد😂😂) "

 

 

این کامنت آرامه و به نظرم چیزی که باعث شده بین هنر و انسانی معلق باشمو بهتر از خودم توضیح داده.

ببین، گاهی اوقات ما اونقدر درگیر معنا میشیم و به قول چای توی عمق شنا میکنیم که ساده ترین مفهوم هارو ندید میگیریم. من خیلی موافق این نیستم. من فقط انجامش میدم چون میدونم بدون اون میمیرم! شغل و معنا و کوفت و درد و درخشش در اینده و در همین حین به وجود میان بدون اینکه متوجهش بشم یا حتی بخوام اونهارو بولد کنم. من انسانی رفتم چون مامانم به زور منو فرستاد رشته‌ی معارف!!! و الان تغییر رشته توی سال ۱۲ مدرسه برای همه یه حماقته اما نه من! چون اگه برم انسانی میتونم معدل خوبی بگیرم و حالا که عمومیا حذف شده میتونم از درصد معدلم استفاده کنم، رفتم انسانی چون خوندن فلسفه باعث شد هنرم معنای بیشتری پیدا کنه و در کنارش با درس هایی سر و کله زدم که وجودم اصلا برای اونها آماده نشده مثل اقتصاد و جامعه شناسی و عربی تخصصی! تازه عربی معارف که در سطح حوزست و یه کابوسه!
خب! من این سختیارو میکشم چون هدف های بلند و بامعنای من در گذشت زمان و در اینده به وجود میان. در حال حاضر باید ریسک کنی تا بتونی به اون لحظه ی زیبا برسی. قرار نیست فقط یکی رو داشته باشی، قرار نیست فقط مدرسه باشه چون مدرسه یا هنرستان فقط یه تیکه‌ی کوچیک از زندگیه و اونقدرام مهم نیست. 
اگه میخوای انتخابش کنی تمام افکارت رو بریز دور، ببین شغل ها و درس های اینده‌ی ۲۰ سالگیت چیا هستن؟ اگه بری انسانی باید چیکار کنی ؟ اگه بری هنر چی؟ الانت رو نبین. فقط علاقه رو مدنظر قرار نده و به منبع درامد داشتن هم فکر کن. فکر کردی تمام این ادمهایی که میگن انسانی فقط وکالتش خوبه یا هنر بی ارزشه کیان؟ کسایی که فقط یه بعدی نگاه کردن و حالا با حرفاشون میخوان بقیه رو هم پایین بکشن.

خب در واقع من دو راه بیشتر ندارم. یا برم هنر و در کنارش دنبال محتوا باشم، یا برم انسانی و در کنارش هنر رو یاد بگیرم. تصور من اینه که هنرستان قرار نیست اون چیزی که میخوام رو بهم یاد بده. میدونم که دبیرستان هم چیز خاصی نیست ولی نمیتونم آرمانی فکر کنم. اوضاع هنرستان خوب نیست چون بهش بها نمیدن(و البته که اشتباهه، ولی چیزیه که هست)

و با توجه به این چیزا، یاد گرفتن هنر جدا از مدرسه راحت تر نیست؟ نمیتونم چیزایی مثل فلسفه رو غیر آکادمیک بخونم!

ببین. اگه واقعا شغل و درامد رو نمیخوای بهش توجه کنی باشه. میتونی بری انسانی و رشته‌ی مورد علاقه‌ی دانشگاهت رو انتخاب کنی و در کنارش هنر بخونی. ولی یادت نره که فلسفه اموختنی نیست! اینو توی کتابم نوشته. فلسفه مدرسه کاملا خشک و مسخرست، بیشتر شبیه تاریخ ادبیات میمونه. نمیدونم کی اینو بهت گفته ولی کلا کتابای مدرسه رو بزار در کوزه ابشو بخور. من خودم هرچی از فلسفه یاد گرفتم از مطالعه‌ی خودم بوده. هرچیم از هنر بلدم بخاطر تمرین خودم و کارگاه بوده. دارم میگم هرکاری کنی بازم خودتی و خودت. از تفکرات کلیشه‌ای فاصله بگیر و بیشتر به چیزای بنیادی راجب رشته ها فکر کن.

فکر کنم چیزی که میخوام بدونم اینه که.. هنر و انسانی واقعا چجورین؟ نمیدونم چیزایی که میدونم و فکر میکنم واقعیه یا توهمه.

خب تو چی میدونی؟ اونارو یکی یکی بگو

هنر

مهارت و تواناییمو پرورش میده ولی نه در حد خیلی فوق العاده ای و اینا. تاریخ هنر هم داره و احتمالا باید تاریخ تولد هنرمندا رو هم حفظ کنم! صرفا فرمه. مهارتمو بهتر میکنه ولی برای ذهنم چیز خاصی نداره.

 

انسانی

با فلسفه و منطق و جامعه شناسی میتونم دید بهتری داشته باشم. البته که در حد مدرسه ست، نه مفاهیم خیلی عمیق. اگه برم انسانی باید عربی و دینی رو تحمل کنم. شاید کمکم کنه.. یه معنایی پیدا کنم؟

ودف؟ تاریخ تولد هنرمندا؟ نه بابا کی گفته؟؟
هنر بستگی به رشته ای که میری یه کار عملی یاد میگیری که امادگی خوبی برات ایجاد میکنه اما توی دانشگاه همون رو پیشرفته میکنن. ژراحی دوخت خیاطی یاد میگیره و طراحی لباس، معماری نقشه کشی و طراحی صنعتیم که رشته‌ی محبوبیه طراحی محصول الا اخر ...
دو تا درس داریم که درک عمومین، اصلا تاریخ و اینا مهم نیست بیشتر یاد گرفته هنرهای هر قومیت از بدوی تا مدرنه، مکاتب هنری و اینا ...
یه ترسیم فنی داریم، یه ریاضی اسون که سوال هوش داره ، یه خواص مواد که درس سختی محسوب میشه و یه خلاقیت تصویری که تحلیلیه. اینا درسای مهم کنکوره و کتابای هنرستان مجموع اینان ولی یکم پراکندن.
صرفا فرمه؟ غلط❌ اینکه ذهنت رشد کنه یا نه هیچ ربطی به مدرسه و رشتتون نداره، ادم خودش باید اینکارو کنه و بتونه توی جایی که هست معنا پیدا کنه. الان مثلا من انسانی میخونم خیلی شاخم؟ یا هنر میخونم خیلی کوته بین و فرمیم؟ نه بابا.
+
خط اول : کلیشه
خط دوم ) عربی و دینی همیشه حال بهم زنه. عربیمون خیلی کمکی به مکالمه نمیکنه و فقط حفظ قوائده، عربی کنکورم بیشتر مهارت تست زنی و کلماته و نه هیچ چیز دیگه.
دینی هم ببین ... دینی مدرسه واقعا دین نیست! امیدوارم با نگاه کردن بهش متوجه بشی که صرفا یه سری موعظه و حدیثه و برای معنا پیدا کردن توی دین راه های خیلیییی بیشتری وجود داره.

منظورت از چیزای بنیادی رشته ها که باید بهشون فکر کنم چیه؟

یعنی علاوه بر علاقه و معنا به آینده‌ی کاری و میزان تاب اوری شغلی هم توجه کن. الان رو نبین، دغدغه های ۳۰ سال دیگه رو هم کمی در نظر داشته باش.

در مورد شغل و درامد

خودمو درگیرش نمیکنم چون از کجا معلوم چند سال دیگه علایق و هدفام تغییر نکرده باشن؟

فقط میخوام یه چیزی یاد بگیرم و ازش لذت ببرم و به دردم بخوره.

و اگه یه مهارتی داشته باشی دیگه به اون شدت دغدغه ی شغل نداری. خب یه مهارت کسب میکنم! مثلا خودت، از هنر نقاشیت استفاده کردی و مربی شدی.

ببین من چون مثل تو همچین دیدگاهی ندارم پس راجبش نظری نمیدم. تصمیم خودته.
+
خب اینهمه ادم توی کرج همسن منن چرا اونا شاغل نیستن؟ این خیلی تفکر کلیتیه، چیزای دیگه هم در کنار هست.

احساس میکنم داری یه سری چارچوب های ذهنیم رو میشکنی و فاک! ازش خوشم میادXD

منی که کلا کارم اینه ...
فقط امیدوارم بخاطر رک بودنم یهویی غمگین نشی.

بخاطر رک بودنت غمگین بشم؟ فکر کنم یادت رفته درونگرای تایپ خودتم!

 

الان بهتره بشینم یه سری چیزا رو برای خودم مشخص کنم. ذهنم خیلی آشفته ست. بعدش نتیجه رو بهت میگم که بازم حرف بزنیم. ممنون بابتِ.. همه چیز!

عه وا تایپو یادم نبود! خب پس از خودمونی، بیا توی تیم.

کاری نکردم فقط تجربمو گفتم. بازم کلی حرف دارم ولی بازم خودت باید تصمیم قطعی بگیری.

*اومدن توی تیمXD*

 

خب، یه سری چیزا

یک. مدرسه در هر صورت قرار نیست چیز خاصی بهم یاد بده.

دو. خانواده ام با هنر خوندنم توی این مقطع موافق نیستن و حقیقتش اینجا تهران نیست که هنرستانای به درد بخوری داشته باشه!

سه. انسانی سخته(ودف همه چی سخته) ولی چیزایی که مورد علاقم باشه هم داره.

چهار. شاید باید به شغل و آینده هم فکر کنم؟

انسانی بخونم و کنکور هنر بدم؟

کاش میشد یه نمای کلی از هر مسیر توی آینده دید.. ولی خب نمیشه.

سلااممممم به جمع entpها و دوستان درونگرای عاشق بحث و رک خوش اومدی!
+
یک) و مهم تلاش تو برای بیشتر یاد گرفتن و قانع نبودنه.
دو) میتونی مثل من بری انسانی و بعد تصمیم بگیری که چه درسی رو برای کنکور امتحان بدی، به هرحال هنر و زبان شناورن و تو تا سال یازدهم برای درس خوندن کنکوری وقت داری، یک سال بشین فکر کن.
سه) مهم کنکوره. ولی الان که عمومیا حذف شدن باید حواست باشه که مطمئن بشی میتونی توی درسای مدرسه نمره بالا بیاری و معدلت رو حداقل ۱۸ به بالا بکنی.
چهار) اره میگم دیگه. برو انسانی و کنکور دوتاشو بده اصلا! ( هرچند این سخته خیلیم سخته که دوتا کنکور رو باهم بخونی، منظورم در بدترین حالته! تازه اگه بخوای من میتونم توی درسات هم کمکت کنم، شمارمم میدم)
نه دیگه این نمیشه، همپن قضیه ریسک کردن. 

یوهووو سلاامممم~~

+

فکر کنم انسانی رو انتخاب کنم. راه سختیه ولی منطقی تر از راه های دیگه به نظر میاد. انسانی میخونم و سعی میکنم خوش بگذرونم، کنارش تا وقتی که مچ دستم بشکنه نقاشی میکشم، و فکر میکنم. به قول خودت هنر و زبان شناورن و هنوز وقت دارم. باید قوی باشم.

امیدوارم به اون لحظه ی زیبا برسیم و کنار سختیا لذت ببریم چون درده که زیباست.. تو اینطور فکر نمیکنی؟

.
+
GOOD 
دیگه اینکه من چطور نظری راجب درد دارم برای همه واضحه، فقط حواست باشه دردات به رنج تبدیل نشن.

جمله آخرت خیلی مهمه. دردا نباید به رنج تبدیل بشن.

خوشحالم که میتونم باهات حرف بزنم ویلی3>

خواهش میکنم سمری، تو عین خواهر کوچولومی هر کمکی خواستی بهم بگو.
راستی وبت چرا بسته شده؟

ممنونم اونیTT

نمیدونم چطور بگم.. فعلا نتونستم حذفش کنم ولی بهتره یه مدتی بسته باشه. شاید همین فردا ستارشو روشن کنم یا شاید یه وب دیگه بزنم. خودمم نمیدونم.

نه گلم به زبون مادری حرف بزن، بگو اونی چان😂👍
+
هرکاری عشقت میکشه بکن. منو دیدی؟ چهارتا وب حذف کردم. عین خیالمم نیست‌

اوه، البته. اونی چان!

+

واقعا الگوی منی! برم ببینم عشقم چی میکشهXD

عررر من تاحالا اونی چان کسی نبودم ⁦ฅ^•ﻌ•^ฅ⁩ میو~~
+
آفرین همینطور من الگوت باشم تا ببینم چی میشه😂👍

از این به بعد اونی چان خودمی^^~

پس باید هرچی میگم به حرفم گوش کنی .

هومم.. باشه:>

ویهیهیهیههیهیی یوهاهغهع .
يكشنبه ۲۹ آبان ۰۱ , ۱۲:۳۶ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

سلامم کسی هست؟

*یکی که اومده حالتو بپرسه*

سلام متیوی قشنگ دنیای ادمها
حالم تناژ خاسکتری های رنگیه
امیدوارم امشب بتونم یکم اینجا بنویسم. ممنون که حالم رو پرسیدی✨
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan