اروس خدای عشق در اساطیره که معمولا به صورت یه مرد خوش چهره یا یه نوزاد برهنه به تصویر کشیده میشه، اسطورهای که در باورهای مردم اگر تیر عشقش به قلب ما اصابت بکنه، عشق در قلب ما به وجود میاد و قلبمون برای معشوق شکوفه میزنه.💘🏹
اما آیا همیشه داستان به همین قشنگی پیش رفته؟نوپ! اساطیر و داستانهاشون همونقدر که قشنگ و سرگرم کنندن میتونن ترسناک و هشدار دهنده باشن. خیلی اتفاقی نقاشی یک زن رو دیدم که دستهاش به شاخه تبدیل شده بود، تعجب آوره ولی چندتا نقاشی دیگه دقیقا با همین موضوع به چشمم اومد و وقتی دنبالش رفتم فهمیدم حتی یک مجسمه هم ازش ساخته شده! و همین موضوع تبدیل شد به یه ماجراجویی جدید توی دنیای هنر اساطیری و پیدا کردن راز نقاشیهایی که در اونها یک زن به درخت تبدیل میشه!
داستان از این قراره که اروس یک روز در حال ور رفتن با تیرکمان آپولو بوده و میخواسته دو طرف خمیدهی کمان رو به هم نزدیک کنه.
*آپولو خدای کمانداری، خورشید، موسیقی و پیشگوییه.
آپولو میاد و اون رو سرگرم یه کار بیهوده میبینه. پس شروع به مسخره کردن اون میکنه و بهش یادآور میشه تنها کسی که میتونه با اون کمان کار کنه خودشه. بعد هم تیرکمان اروس رو تحقیر میکنه و قدرت خودش رو به رخ میکشه.
اروس هم با دلی پر از کینه نقشهای میکشه تا بتونه از آپولو انتقام بگیره و اون رو تحقیر کنه. پس دوتا از تیرهای جادوییش رو آماده میکنه. یکی تیر طلای عشق و اونیکی هم تیر کند و سربی تنفر از عشق.
اروس تیر عشق رو به قلب آپولو و تیر تنفر رو به قلب دافته دختر پنتئوس (ایزد رودخانه) پرتاب میکنه. حالا دافنه کیه؟ یکی از خوشگلترین دخترهای دنیای اساطیری، کسی که با کمال تعجب قصد داشته مثل آرتمیس باکره باقی بمونه و تا قبل از اون هم با هیچ خدا یا اسطورهای رابطه نداشته. ( باعفت اولمپ نشینان😂)
خلاصه، آپولو دیوانه وار عاشق دافنه میشه درحالی که دافنه چنان نفرتی نسبت به زندگی زناشویی پیدا میکنه که آوار جنگلها میشه. ( چرا آواره؟ خب همه میخواستن بیان بگیرنش برای خودشون. ) اما آپولو که حالا تبدیل به یه عاشق چشم بسته شده بوده دنبال دافنه میره و اون رو پیدا میکنه تا عشقش رو بهش ابراز کنه بلکه بتونه اون رو راضی به ازدواج بکنه. اما دافنه حتی قبل از اینکه حرفهای آپولو تموم بشه پا به فرار میزاره و بخاطر همینه که بهش معشوق گریزان میگن!
داشتم میگفتم، دافته فرار میکنه و آپولو هم پابهپاش پیش میره ... افسانهها میگن اونا چند روز و چند شب درحال تعقیب و گریز بودن تا بالاخره آپولو تونست به دافنه نزدیک بشه و دستهای اون رو لمس کنه. دافنه که دیگه امیدی به رهایی نداشت از خدایان درخواست که بدن زیبای اون رو از بین ببرن تا دیگه هیچکس دلش نخواد نزدیکش بشه. خدایانم سریعا دعای اون رو پذیرفتن و توی چند ثانیه آپولو با چشمهای خودش دید که بجای دستهای دافنه شاخهی درخت دهمست رو در دست داره. کم کم تمام بدن دافنه شکل و شمایل یک درخت رو به خودش گرفت و در عمق خاکهای جنگل ریشه زد. آپولوی بیچاره هم که غمگین و سرخورده شده بود تنهی درخت رو در آغوش کشید و این جملهی معروف رو به زبون آورد :(اکنون که دیگر نمیتوانی دلبر من باشی، دست کم درختِ من باش.)
از اون موقع بود که دهمست تبدیل به درخت نماد عشق ناکام آپولو و دافنه شد. جالبه بدونید تاج هایی که در یونان و روم باستان به سر قهرمان یا بانوان منتخب میزارن نمادی از برگهای همین درخت دهمست هستش.
برای پایان پستم بیاید یه سری از آثار هنریای که با الهام از این داستان خلق شدن رو ببینیم :
ضمیمه) خب شما بگید ببینم، تاحالا تیرهای عشق و تنفر اروس به قلبتون اصابت کرده یا نه؟
- يكشنبه ۲۳ مرداد ۰۱