狂った少女のラブソング

10) ملاقات بیانی ها در دنیای واقعی!

دیشب از شدت استرس و فکر و خیال خوابم نمیبرد. آخه کم چیزی نبود! زهرا! بهترین دوست بیانیم از قزوین داشت میومد کرج تا منو ببینه.

این برای ویلی ونکای تنهایی که به زور با ادمای نزدیکش ارتباط برقرار میکنه یه معجزه محسوب میشه. از شب قبل انگار همه چیز خیلی عجیب و غریب بنظر میرسید، pms با شدت شروع شد و من گفتم نمیزارم حالم رو خراب کنی! سرکار بچه‌ها خیلی اذیتم کردن و بازم گفتم نمیزارم هیچی حالمو بد کنه! چتری‌ ها و بالای موهامو برای اولین بار خودم کاراملی روشن کردم و گند زدم به کل خونه، اما اینم نمیتونه حالم رو خراب کنه! _ چون به هرحال دفعه اولم بود جدی موهامو رنگ میکردم، خودم فکر میکنم خوشگل شده!_

خلاصه شب شد و تا دقیقه‌ی آخر من و زهرا طوری حرف میزدیم که انگار این واقعیت نداره! انگار یه رویا و سناریوی خیالیه که برای سرگرم شدن از خودمون ساختیم اما همه چیز از صبح روز بعد خیلی واقعی تر شد ... از همون لحظه‌ای که زهرا پیام داد :

و اون بالاخره رسید :") دقیقا جلوی من یه آدم با ابعاد ۳ برابر بلندتر با یه عینک تاگ لایف و لبخند کشیده ایستاده بود، همون ادمی که یک سال و نیم پیش درست بعد از بسته شدن وبلاگم به بهونه‌ی فرستادن پک استیکر یوزارسیف 😂 آیدی تلگرام و شمارمو گرفت و روز به روز بیشتر بهم نزدیک شد و حالا دیگه یه جایگاه غیر قابل تصاحب توی زندگیم داره⁦.

از اینجا به بعد دیگه همه چیز یه حالت خودمونی داشت، دیدارمون شبیه دوتا ادم بود که بارها باهمدیگه رفت و آمد داشتن و حالا امروز هم یکی از همون روزهای وقت گذرونی معمولی‌شونه! بهش اتاق امن نارنجی رو نشون دادم و روی فرش سفید و نرموی زمین دراز کشیدیم‌. زهرا خیلی از نزدیک قشنگ بود، وقتی از نقاشیای روی دیوار حرف میزد صداش شبیه موسیقی بنظر میرسید، وقتی جلوی آینه ایستادیم و با اون خنده های قاه قاه طورش بهم گفت : وای چقدر کوچولویی! اختلاف قد خداست!! ( قاه قاه قاه😂) میخواستم بغلش کنم و بگم نمیدونی چقدر این حرف‌های ساده برام ارزش داره، اما بجاش حرفمو خوردم و نگهش داشتم تا اینجا براش بنویسم. زهرا داری اینجارو میخونی؟ صدامو میشنوی؟ حتی همین الان هم که روی تخت دراز کشیدم روتختی بوی تورو میده، راستی عطر زده بودی؟

null

خلاصه، حدودا دو ساعت از روزمون به خوردن و حرف زدن و کلاس آموزشی گرفتن عکس‌های سم با استاد زهرا گذشت. راجب بیان و تک تک ادماش حرف زدیم، یاد یه سری از اعضای سم‌ساز گذشته رو زنده کردیم و یهویی زدیم به کانال فلسفه، بعد یهویی شبکه چهار و بعد دوباره سکوت ... 

ویلی ونکا :  زهرا ... توی کیفت چی داری؟ ( ترجمه : اون تیشرت آنیای اسپای فمیلی منو آوردی یا نه؟؟ به نفعته همین الان ردش کنی بیاد چون پشت سرم کادوی جنابعالی داره توی کاغذ کادوی تخم مرغ منگل خاک میخوره و تا وقتی من آنیا رو نگیرم خبری ازش نیست!)

خوشبختانه زهرا زبانش خوبه و نیاز به مترجم نداره :} تبادل با موفقیت انجام شد✅ هی زهرا! بیا به خوبی ازشون استفاده کنیم و همیشه به یاد هم باشیم:)

در واقع قصد داشتم بیشتر راجبش بنویسم. اما همونطور که گفتم همه چیز اونقدر اکلیلی و خودمونی بود که حس میکنم از شدت خوشحالی نصفش از ذهنم پریده⁦(TT)⁩ دیگه همین ... رفتیم بیرون، یه راننده اسنپ فضول به تورمون خورد، پیتزای چیچیستا؟سچیستا؟ خوردیم و کم مونده بود ته ظرفو جمع کنیم ببریم با خودمون و زهرا هم سوغات اصیل و سنتی کرج یعنی نودل شین رامیون کارابونارا و کیمچی رو خرید. خیلیم سنتیه بحث ضرافت جوجه تیغی و قمار زندگی بسته شد و با یه اسنپ اطلسی پراید نقره‌ای مانند(😂گرفتی؟) برگشتیم خونه. تا قبل از رفتن زهرا به راه آهن Clue رو دیدیم و با تک تک پایاناش عر زدیم :")

و ... دیگه تموم شد. زهرا وسایلش رو برداشت و بعد از چپوندن توراهی های کیلویی مامانم توی کیفش ( ناموسا خوردیشون؟) برگشت شهرشون. در کل میتونم بگم اولین گشت و گزار دوستانه‌ی زندگیم تبدیل شد به یکی از بهترین روزهای عمرم. توی تک تک لحظه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که پیش هم بودیم هیچ خبری از افکار نگاتیوی و پنیک های عجیب غریب نبود. فقط ویلی ونکا بود و willow IN oasis که دستای همدیگرو گرفته بودن و بستنی یخی با چایی میخوردن. حقیقتا امروز خیلی فراتر از نوشته‌هام بود، اما دلم میخواد بخش هاییش رو توی قلبم نگه دارم و ننویسمشون. خلاصه ... خوش گذشت!! امیدوارم شما هم روز خوبی رو گذرونده باشید.

null

ضمیمه۱) زهرا اون عکس انگشت سانسوری رو نزاشتم چون حس کردم چشمام یه جوری افتاده. وقتی من بد بیوفتم یعنی تو نباید خوب بیوفتی.

ضمیمه ۲) کاش میشد صدای جیغ هایی که موقع دیدن همدیگه دیدیم رو ضبط میکردم و اینجا میزاشتم، حس میکنم توی متن حق مطلب ادا نشده.

ضمیمه۳) کلا متن خیلی حقگوی مطلب نیست اما من یه pms خستم و ازم انتظار بیشتری نمیره. 

ضمیمه۴) وب زهرای willow IN oasis

 

يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۰۸ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

این حس رو ب هممون قسمت کنه خدا انشاللهههه")))))))))))

سنشیمکنسیبنئمکشسبئنسشمکیبنئسکمنبتسینمکبئ

خوشبحالتووووووووووووووووووووون

خیلی خوشحالم براتونTT

اره جدا امیدوارم همتون دوستاتون رو ببینید✨✨
ممنونمم پونیو امیدوارم حتما تو هم تجربش کنیی
مرسیی
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۱۵ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

جدی میگی...؟

اره خب.
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۱۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

برین تا اطلاع ثانوی با من حرف نزنین

.
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۲۱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

آلا بیا مام همو ببینیم اصلنT^T

اره خب هماهنگ کنید برید دیدار همدیگه
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۲۲ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

خیلی خوشحالم بهتون خوش گذشته

حس خیلی خوبیه. همچین لحظه هایی واقعا مثل طلا میمونه. یه بستنی طلایی شیرین. به حدی خوشمزه ست که نمیتونی فکر ظرفیت معده تو بکنی که داره پر میشه. 

خوشحالم براتون. بازم این دیدارا براتون اتفاق بیوفته

دیگه...همین

پر که نشدم هنوز گشنمه ولی اره جدا خیلی خوب بود، ممنونم✨🌸
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۲۳ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

اووووو حالا کی بشه ما بریم تهران~

تازه...یکی باید اولیارو راضی کنه...هعی"/

از همین امشب شروع کن به راضی کردن، اونوقت مثل ما میتونی یک سال دیگه یا زودتر به هدفت برسی
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۳۱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

انشالله دانشجو ک شدیم خودمون با آلا ی قراری میزاریم~

ایشالا دوتاتون قبول بشید هرجایی که میخواید
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۳۹ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱

انشالله">

.
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۴۷ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

پس این اون خبری بود ک ازش حرف میزدی..

بلهه!!
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۴۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

خیلی براتون خوشحال و صد البته اکلیلی شدمممTT

 

+صورتت خیلی واضح نیست اما ب جرات میتونم بگم خیلی خوشگلیییی!

وای خیلی ممنونم، وقتی اینطوری برامون خوشحال میشی و خوب واکنش میدی بهم احساس خوبی میده✨
+
وای چشمات خوشگل میبینه خانوم فرانسوی! مرسیی:""))
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۳:۵۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

دلیلی برای ناراحتی وجود نداره. فقط دلگیرم که چطور زهرا به من نگفت. البته خب حق دارین بخواین قرار اول تون با هم باشین. اه بی خیال

ولی واقعا حس فوق العاده ای داره نه؟ خیلی خوشحالم اینطور بهتون خوش گذشته. یه موقع بیا تهران، زهرا تهران زیاد میاد. یا اصن بیا خودمون با هم بریم

دیگه چیکارا کردین؟ کنجکاوم بدونم

وای الا این چه کاریه؟ من دیشب بهت راجبش گفتم و حتما یه سوتفاهمی شده‌.  چرا بهویی انگار گرفته شدی. از زهرا بپرس مطمئنم دلیلش رو بهت میگه و قطعا سو تفاهم شده چون قصد بدی نداشت و خیلیم یادت رو کرد.لطفا از دستش ناراحت نباش. تازه خودم بهت گفتم اگه مامان و بابات اجازه میدن بیای خونمون همراهش بیای ...
+
خیلی ممنونم خیلی خوشحال میشم اگه این اتفاق بیوفته، تاحالا تهران نیومدم برای کاری ولی اگه دانشگاه اونجا قبول بشم هروز ظهر میام خونتون ناهار میخورم.
+
کلیتش همینا بود. چرخ چرخ کردیم و زهرا هم یکم ازم میم دزدید تا باهاش تهدیدم کنه و بعدشم نشست مخ مامانمو زد
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۰۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

مرسی که سعی میکنی دلجویی کنی، ولی واسه بعضی دوستایی م که خیلی برام مهمن، اینجوری میشم. و خب نمیدونم درسته یا نه حتی. باشه می پرسم. من اصن نمیدونستم همچین قراری واقعا هست. فک می کردم همینجوری دارین میگین. یه موقع اگه قرارش فطعی شه فک می کردم بگین بهم

 

خیلیم عالی. جدا تهران نیومدی؟! کرجیا زیاد میان تهران. حالا من یه روز که خواستم بیام خونه خالم کرج بهت میگم

 

عزیزم :"

اخه ماهم نمیدونستیم تو جدی نگرفتی ... نه بابا این چه حرفیه، بخاطر یه همچین موضوع کوچیکی خودتو اینطوری ناراحت نکن به اعصابت مثلث باش دخترم. از زهرا بپرسی خودش جوابتو میده بیج نباش.
+
اخه هیچ کاری ندارم اونجا. کرج کافیه واسم😂
+

.
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۰۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

آخه واقعا خوشحال شدن هم داره،خوب میتونم حدس بزنم چ احساس خوبی داشتید">

+

ولی فکر میکنی بشه صورت کاملت رو ببینم..؟البته اگه عیبی نداشته باشه">

فرانسوی؟نکن با من این کارو..T---T

اه قلبت خیلی مهربونه..
+
اره حتما یه روز یه عکس جینگولی برات میگیرم، راستی من اون عینکیه نیستما گفته باشم😂
دارم میکنم:))
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۱۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

اوکیه مهم نیس

کی بوده؟ امروز؟

 

عاو :"

ولی برای من مهم بود. اینکه یهویی میای میگی با من دیگه حرف نزنید بنظرت سادست؟
اره امروز
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۲۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

اه تو خیلی مهربون میبینیش*یه استیکر شبیه همونی ک خودت گذاشتی*

 

هوراااا !! خب کی؟کیی؟من منتظرم وای">>>منم قول میدم در ازای اون عکسه زیبا یه عکس جینگولی ع خودم بهت بدم"-"(چ سخاوتمندانه😐😂)

میدونم دخترxD

پس با افتخار خواهم مرد بای:)))

..
+
خیلیم عالی. هروقت بعد از قرن ها یه عکس از خودم رو پسندیدم حتما بهت میدم :)))
+
دور از جون عه:))
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۲۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

فکر کنم این داره برام تبدیل به عادت میشه ک‌ شبا رو مود حرف زدن با تو میوفتم:"

منم برام عجیبه چون شبا معمولا خیلی بی حوصله و کسل میشم. بعد میشینم دونه دونه جوابای بقیرم میرم ... عالی اصلا.
خب خب چومی جان، امشب راجب کدوم معجزه میخوای بهم بگی ؟ :)))
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۳۵ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

ای خدا پس توعم از اون سخت گیراییTTسخت نگیر ویلی،اصن چرا یکی؟عکسای مورد علاقت رو نشونم بده*-*

+

دیگه برای زدن این حرف ها دیر است...

باورت میشه اگه بگم هیچ عکسی از خودم ندارم؟ فقط همین یکیه الان😂😂😂من اصلا اهل عکس کرفتن از چهره خودم نیستم نمیدونم چرا
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۴۰ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

خب این باعث میشه یکم با حوصله تر بشی یا بازم نه؟"(

من ک بهم کیف میده راستش.

معجزه؟ام..خب راستش فقط همون یکی بودش.

نه فقط یهویی الا قاطی کرد منم خورد توی ذوقم. قبلشم کلا اینطوری بودم. مثلا الان سه چهار روزه میخوام پست تحلیل بنویسم ولی تا میرسه به آخر روز بیخیالش میشم.
ولی حرف زدن با تورو دوست دارم.
هی هی هی :))
معجزه ها سرگرم کنندن. نمیخوام فاز پیرزن چروکیده رو در بیارم ولی من چند ساله که معجزه‌ای نداشتم.( خودت میفهمی منظورم چه معجزه‌ایه؟) و الان دارم بهت میگم از تک تک ثانیه هاش لذت ببر. برای نگه داشتنش ریسک کن و بزرگ شو. اصلا پودرش کن بزارش توی سیگار بکشش.
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۴۲ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

ینی حتی یدونه عکس هم تو گالریت از خودت ندارییی؟

یااا..خب چرا؟"(((

دلیلش مثلا دوست نداشتن چهرت یا یه چنین چیزیه..؟

 

به این کف وب قسم ندارم 😂 به هرکی میگم تعجب میکنه ولی من ترجیح میدم از درختا و گلا و کتابا عکس بگیرم :")
اخه خودم همیشه هستم ، توی آینه و سایه‌ها ... میترسم منظره هارو از دست بدم برای همین خیلی ازشون عکس میگیرم. خصوصا از گلا، یه عالمه عکس گل دارم که هرکدوم هم اسم متفاوت خودشون رو دارن :"
نه اتفاقا خیلی با چهرم اوکیم
فقط اینقدر اوکیم که دیگه برام مهم نیست 😂
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۴۵ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

نه ساده نیست. اینکه منم اون لحظه ناراحت شدم ساده نبود. پس واکنش ساده ایم نباید می داشت

واقعا بی خیالش شو. منم دیگه اهمیت نمیدم. یه بار دیگه انشاالله همو می بینیم هر سه تا. همین که بهتون خوش گذشته برا من کافیه. جدی میگم

 

آخی :") عکساتونو ب زهرا میگم برام بفرسته

فقط اینکه تازگیا یهویی خیلی زود بهم واکنش میدی ... شایدم اینطوری نیست و یکم حساس شدی. به هرحال من مشکلی ندارم تا وقتی خودت راه اوکی شدن رو بلد باشی.
+
نه توروخدا، زهرا هرچی داره سم و اسیده
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۵۲ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

شاید پریود بودنم تاثیر داشته باشه. نمیدونم

شرمنده ناراحتت کردم

 

جر همونا رو میخوام اتفاقا XD

خب تو پریودی منم پی ام اسم. منطقی بود من که قانع شدم.
+
⁦༎ຶ‿༎ຶ⁩ نکن اینکارو با من
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۵۳ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

ولی واقعا این عکس تون دوست داشتنیه. داری بازم از ایننا؟ آپلود کن بفرس برام

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۵۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

وای یه سری با دخترعمه و دخترعموم تنها خونه مامان بزرگم بودیم. عکسایی گرفتیم که اسیدتر از اونا ممکن نبود. دماغ، دهن، پا، چشم چپ. روانی اون عکسام

سه سریم عکس بود. یه دونه خونه مامان بزرگم. یه دونه شبش که رفتیم خونه عموم. یه دونه راه برگشت تهران

مام میریم خونه مادربزرگم رد میدیم. نه نت انتن میده نه مودم دارن، یهویی شبیه بدوی ها میشیم. به بار به ویدیوی اسید از باله دریاچه قو درست کردیم ....
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۰:۵۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

الان مثلا چومی عکس داره برا من بفرسته که زدی حاضر در جمع XD؟

نه دیگه این به عنوان رمز مخفی پسته. هرکی حوصله داشته باشه کامنتارو بخونه یه فاک نه بلکه دو فاک از ویلی گیرش میاد. باید کلیک کنی روی متن ... رمزش همین بود😂لینکه.
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۱ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

نظرت چیه باردارت کنم pmsت راحت شه؟

من که فعلا برا خودم راه حلی نیست

نه واقعا ادم نباید با بیانی جماعت وصلت کنه‌. نه وصلت نه حاملگی نه فامیلی. اینو از من به یاد داشته باش. مگه اینکه بتونم از بستنی حامله بشم ...
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۴ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

میدونم یکم خورد تو پرت،اما مطمئنم آلا نه تنها از اینکه همو دیدید ناراحت نشد بلکه الان یه ذوقی تو دلش براتون داره و منتظره تا سه تایی همو ببینید!:>فقط چون براش مهمید انگار اون حس رو گرفت..میفهمی ک چی میگم؟تهش میتونید با همه اینا کنار بیاید میدونم.

خب اون چیزی که باعث میشه بیخیال شی دقیقا چیه؟

منم دوست دارم.

اصلا فکرشم نکن،شبیه پیرزن ها نشدی اصلا:"]

اره شاید بشه گفت سرگرم کننده؛اما من نمیخوام صرفا سرگرم کننده باشه برام‌..میفهمی ک چی میگم؟

منم میفهمم چی میگی..

دلم میخواد همه این کارارو بکنم ویلی

ولی..نمیدونم چطوری باید بگم

اون چیزی که باید باشه نیست

انگار چنین چیزی ممکن نیست تا وقتی معجزه فقط شبیه یه دوسته

و من ندونم ک چی میخوام.

ترجیح میدم دیگه راجبش حرف نزنم.
+
اینکه برام مهم نیست بگیرم یا نگیرم
+
کاش میشد الان بگم چیکار کنی یا چیکار نکنی اما هرکس باید داستان زندگی معجزشو خودش پیش ببره‌‌. فقط با خودت روراست باش، یکم شجاعت به خرج بده و از گفتن ما فقط دوستیم پرهیز کن:)
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۷ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

@آلایی

آدمیزاد وقتی پریوده زودرنج ترین موجود دنیاست خودتو سرزنش نکن عزیزم")xD

کاش منم مثل تو میبودم والا

پریود ک میشم نمیشه صدام زد

اسممو صدا بزنن من داد میزنم و فحش میدم😂

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۰۸ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

@کاپوچینوی من

شوکه شدم از طوری که فهمیدی...مرسی ازت. بیا گونه تو ببوسم

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۱۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

@کاپوچینی (اینم خوبه ها. خاص تر از کاپوچینوعه)

ولی خب من موقع پریودی خیلی طبیعیم. فقط امروز خیلی همه چی رو مخم می رفت. شایدم ربطی ب پریودی نداشت. ولی خب امروز اعصاب درست حسابی نداشتم.

مرسی که درک می کنی فدات شم

 

خیلیا اینطورین. بی خیال XD

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۱۲ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

من نمیدونم بخاطر منم ک شده باید یه چند تایی بگیری بتونم ببینمت اینطوری ک نمیشه!=-=

خب..درسته

ما خودمون همیشه همه جا هستیم،و خودمونو می‌بینیم

بخوایم بهش فکر کنیم اینطوری درست تره

اما ویلی یه بخشیش هم منطقی بنظر نمیاد"-"مثلا وقتی تو توی اتاقت نشستی چه اشکالی داره گوشیت و در بیاری و یه عکسی از خودت بگیری؟اونموقه منظره ای برای از دست رفتن وجود نداره بهت قول میدم:>تنها منظره ای ک برا از دست رفتن وجود داره صورت خودته ک باید ثبتش کنی.

ولی باید بگم با این عادت از مناظر عکس گرفتنت هم خیلی حال میکنم")))از این قشنگتر آخه..

اما در کل سعی کن بتونی یه تعادلی هم رعایت کنی دیگه"-"

اخه عکس داشته باشم از خودم که چی بشه؟ ۰_۰
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۱۲ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

آخ چقد خوبه اینجاهایی که اینترنت نباشه. آدم به خوشگذرونیای بچگی ش برمیگرده

.
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۱۵ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

جر دیدمش XD من روانی حجاب زهرام. موهاشو کامل پوشونده. بعد آستین کوتاه تن شه. نکشی مون مسلماااااننننننن😂😂😂

من که بیانی نیستم. من از آشناهای زهرام. میتونیم به جای خواستگاری و اینا مستقیم بریم سراغ حاملگی.

می بینی؟ خانواده مذهبی این خوبیارم داره. یکی مون که حجابش کامله، منم که مستقیم در راستای افزایش جمعیت تلاش میکنم😂😂😂

عیبی نداره که، خیلیم عالی‌. هیچکس با مچ دستش از راه بدر نمیشه
+
تو بیانی هستی‌‌. بخدا اگه بدونم نسبتت با زهرا چیه
منم جدا اعصاب حاملگی ندارم، حتی الان دارم فکر میکنم اعصاب بیانم ندارم ...
+
;_;
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۱۸ ویلی ونکای تیفانی

من رفتم بخوابم دوستان، شب بخیر و بلا بلا بلا

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۲۰ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

شبت بخیر. خوب بخوابی

ظهر شمام بخیر
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۲۰ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

هر طور ک تو راحتی

+

فکر کنم منظورت با پست تحلیل بود نه"-"؟خب به این فکر کن شاید انجام دادنش از ندادنش جالب تر باشه،هوم؟

+

میدونم..راهیه ک خودم باید بسازمش حالا چه به غلط چه به درست

فکر کنم همین کارو باید بکنم:")ممکنه یکم طول بکشه

ولی خدا کنه که بشه.

اوکی
+
یادم نمیاد حقیقتش، بازم کامنتا زیاد شد و من قاطی کردم
+
من امیدوارم و دعا میکنم که اتفاق افتادنش با خوشحالی هردوتون پیش بره.
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۲۲ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

@آلا

وای راستی نگفته بودم بهت نه؟نگفتم ک چقدرررر مجنون این لقب شدم و تو قلبم لونه کردهTTخیلی دوسش دارمممم

میونه خوبی با بوس ندارم ولی چون شمایی باشه

بیا ببوس*-*

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۲۶ (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠

@کاپوچینی

اوخی چ خوببب *-----*

نخیرم من بوس میکنم. حرف نباشه

*بوس ^^

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۲۸ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

@دوباره آلا

اصن هردوشون خاصه با هرکدوم صدام بزنی از ذوق اکلیل مکلیلی میشم">>>

در کل خیلیم ب پریود بودن یا نبودن ربط نداره..بعضی روز ها روز آدم نیست که نیست!

امیدوارم فردا بهتر باشه برات:>

 

خیلی بده ولی،فکر کن یه آدم عصبی خراب بودن عصابش×۲ میشهxD

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۰۱:۳۵ •𝐈𝐦 𝐂𝐡𝐨𝐦𝐢•

خب راستش خودمم نمیدونم چرا از خودمون عکس میگیریم

اما..شاید اسمش خودشیفتگی بنظر بیاد ولی بیا ب این فکر کن ک مثلا صورت خودت هم یکی از زیبایی های دنیاست و تو قراره ثبتش کنی

دیوونگی بنظر میاد

ولی مثلا ب خودت بگو عکس میگیرم تا اگه یوقت دیگه نبودم بقیه صورتم رو از یاد نبرن

یا ب خودت بگو عکس میگیرم تا بعد ها بقیه بدونن من چه شکلی بودم

اگه بخوای بهش فکر کنی کلی بهونه براش میتونی جور کنی~

+

شبت هم بخیر♡

خودشیفتگی در حد کم که بد نیست، پس شاید بهتره بگیم دلیلش اینه که ما اون لحظه خودمون رو اونقدر زیبا میبینیم که تصمیم میگیریم اون چهره که به داشتنش افتخار میکنیم رو ثبت کنیم.
یکم باید روی خودم کار کنم، این روزا کلا خیلی کم عکس میگیرم و بخاطرش ناراحتم ...
+
ظهر تو هم بخیر

تمام مدتِ خوندن پست یه لبخند گنده رو صورتم بود.

امیدوارم بازم این حس خوب رو تجربه کنی؛>
 

ولی عکستستنمسدذسمنسد-

دو طرف لبام با خوندنت کامنتت بی اختیار به سمت بالا کشیده شد، یه لبخند ملایم زدم! امیدوارم اصلا باهمدیگه تجربش کنیم ⁦(。•̀ᴗ-)✧⁩
+
:)) مثل اینکه همه پسندیدن منو
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۱۰:۲۱ 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! ×

وای خدا:)))))) دانلود این حس برای تمام آرزو به دل های بیان‌..

چقدررررر شیرین بود واقعا حتی خوندنش!

از اینکه با قلم زیبات به اشتراک گذاشتیش شدیدا ممنونم!

امیدوارم سرعت اینترنت برآورده شدن آرزوهاتون زیاد بشه :") دلم میخواد همه یه روزی بتونن دوستاشون رو ببینن⁦(。•̀ᴗ-)✧⁩
خواهش میکنم، ممنونم که قشنگ خوندیش و کامنت دادی.
.

وای چقدر خوندن اینجور پستا حس خوبی میده. هرچند من برعکس بقیه زیاد دوست ندارم رفقای مجازیمو حضوری ببینم. ولی حس خیلی جذابی داره.
وای! از وقتی فهمیدم اسمت حنانه ست برام خیلی واقعی تر شدی *_____* والانم که چشمم منور شد به جمالت=))))))))))))) این خیلی جالبه. واقعا شبیه وایبی که میدید هستید هردوتون*هق زدن*
ویلی ونکای خوشگل وکراش😍😍😍😍😍😍
+
وبا اینکه من از آنیا خوشم نمیاد،اما تی شرتت زیادی گاده!

​​​​​

ببین منم جدا به بعضی از دوستام این حس رو دارم، دوست دارم همینطوری از راه دور همدیگرو ببینیم و برای هم دست تکون بدیم. ولی خوشحالم که پستم بهت حس خوبی داده، ممنون بخاطر کامنتت.
+
واقعا؟ پس چرا زودتر اسمم رو نپرسیدی؟:)) چرا حالا حنانه باعث شده واقعی تر بنظر بیام؟ بهش حس خاصی داری؟
عه یعنی همتون بدون اینکه من بگم فهمیدید کدومم؟ عجب پس وایب شناسیتون بیسته!
چاکر شمام هستم
+
چییی؟ باورم نمیشه یکی از آنیا خوشش نمیاد. ولی عیب نداره بجاش میتونی منو دوست داشته باشی⁦(✿^‿^)⁩

اسمت رو..یادم میاد قبلا بقیه میپرسیدن ولی زیاد مایل نبودی بگی بهمون😅نه؟

ولی نه.حنانه که خودش خیلی قشنگه واقعا(تعارف نمیکنما خیلی اسم دوست داشتنی ایه) اما دلیلش این نیست. میدونی توی ذهن من تو واقعا همون ویلی ونکایی هستی که تو کتابخونه با پیت(؟) واون کیوتولوی موآبی(که اسمشو یادم نمیاد. ولی چقدر رفیق شده بودم باهاش😂)زندگی میکنی.

همون که نامه هارو جواب میده..متنای خوشگل مینویسه..واز اون دخترک زال حرف میزنه*-*

شبیه یه شخصیت خیالی بودی واقعا یکی که از دنیای کتاب داره وب مینویسه وباهامون حرف میزنه😅

ولی حنانه یکم به واقعیت نزدیک ترت میکنه!

هوم؟ منظورمو خوب رسوندم؟

آره خب قشنگ مشخص بود انگار روی عکستون درشت نوشته شده بود،ویلی ونکا،زهرا!😂

^^

خیلی شبیه وایبی هستی که میدی واقعععا.

+

آره واقعا خوشم نمیاد ازش😔😂غیر منتظره نیست چون اولین بارمم نیست. من همیشه همینطور بودم. معمولا به کارکترای فوق محبوب وپر طرفدار بی حس بودم همیشه. فحشم زیاد میخورم بابتش😂اصولا بخاطر همین فحش نخوردن درموردشون به کسی نمیگم😅😔

آره آره بجاش ویلی ونکا دوست😂😂😂😂😂😂

خیلی سرگرم کننده بود چون همه میخواستن اسممو بدونن و منم هی نمیگفتم. بعد حدساشون خیلی باحال و فان بود. خوشم میومد
+
وای ارهه یادمه! ببین من هنوزم به بخش عظیمی از وحودم به همون شخصیت تعلق داره ولی فقط جلوی یه ادمای خاص خودشو نشون میده، یه جورایی انگار هرکسی نمیتونه اون رو ببینه، برام باارزشه پس قایمش کردم :")
ولی این توصیفاتت رو خیلی دوست دارم زینبی:) قلبم امشب زیادی داره آبکی میشه💙
+
نه بابا چه اشکالی داره، سلیقه ها متفاوته دیگه چرا باید فحش بخوری؟؟ منم به دلایلی با اینکه اوتاکوام اتک ان تایتان رو ندیدم و مایل نیستم ببینم. برای همینم اوتاکوها یه جورایی قبولم ندارم انگار😂 ولی راحت باش و راجبش بهم بگو من باهات کاری ندارم و به نظرت احترام میزارم.
⁦꒰⑅ᵕ༚ᵕ꒱˖♡⁩
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۱۷:۵۵ ‌‌‌‌‌‌𝑨𝒏𝒊𝒎𝒂 ‌‌‌‌‌

این حسو با بست فرندم که اتفاقا بیانی هم بود تجربه کردم..اما الان دیگه دوستیمون تموم شده و اینو که دیدم یه آه پر از حسرت کشیدم:")

منم یه زمانی یه دوست خیلی خیلی خیلی عالی توی بیان و دنیای بیرون داشتم. اما حالا دیگه دوست نیستیم و شاید منم بخاطر اینکه نتونستم ببینمش خیلی ناراحت باشم. اما دیگه هرچی بوده گذشته، بیا حسرت نخوریم باشه؟ ادمای قشنگ زیادی هستن که میتونن پیدامون کنن، بیا خوشحال باشیم⁦(*˘︶˘*).。*♡⁩
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۱۷:۵۹ ‌‌‌‌‌‌𝑨𝒏𝒊𝒎𝒂 ‌‌‌‌‌

واستون خیلی خوشحالمTT بمونید واسه همدیگه بچه ها همدیگه رو ببینید اصنTT

عزیزم خیلی ممنونمم⁦( ˘ ³˘)♥⁩
دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۱۸:۰۰ ‌‌‌‌‌‌𝑨𝒏𝒊𝒎𝒂 ‌‌‌‌‌

و اینکه خیلی خوشگلی*-* چهرت شبیه یکی از بچه های تیک تاکه که اسمش یادم نیس..

و تیشرتتم..من عاشق آنیا ام:"))) نیاز به توضیح بیشتر هست؟ نیسنسننسسسنسنسسنسحㅠ-ㅠ

( موهایش را تاب میدهد ) خجالتم نده دیگه :}} عاو جدا؟ پس چه افتخاری نصیبم شده که تیک تاکر بنظر رسیدم! شاید باید برم تیک تاکر بشم اصلا!
نه اتفاقا اسمتم شبیهشه⁦(。・//ε//・。)⁩ عرررر به کلوب فن های انیا خوش اومدییی:)))

درسته خیلی سربه‌سرت گذاشتم ولی حتما میدونی که در عین حسادت به زهرا چقدر دوست دارم و چقددددر خوشحالم که بهت خوش گذشته...هر روز خوبی که میگذرونی یه جون به جونای من اضافه میکنه you know? ۹دا واست خوشحالم جوجه♡

همین الان چتمون توی تلگرام تموم شده و باید بگم عاح ...

وای وای وای وایییی ویلی:″)))))

خیلی برات خوشحالم که تونستی دوست صمیمت رو ببینی! از نزدیک ببینیش باهاش بخندی و حرف بزنی..خدایا این حس مثل اینه که ستاره ای تو کهکشان ها باشی=)) مخصوصا اگه بتونی با حرفات لبخند رو لب دوستت بیاری. و خب من هنوز با این زهرایی که کفتی آشنا نشدم ولی قطعا آشنا میشم:″)

بیشتر حس اینو داره که بهت اجازه بدن ستاره‌ی آسمونت رو یه مدت توی آغوشت نگه داری و بعد به آسمون برش گردونی. درسته که دور شدن ازش ناراحت کنندست اما دیدنش توی اون چند ساعت میتونه بهترین ساعات زندگیم رو بسازه‌.
حتما باهاش آشنا شو! مطمئنم خوشحال میشه‌

و خیلی خوشگلیTT چتریات خیلی قشنگن شانس آوردی پیشت نیستم وگرنه نمیتونستم خودم و کنترل کنم..خب احتمالا بهم میریختمشونD:

خیلی ممنونم از چشمای قشنگ و کلماتی که برای چهرم بکار میبری💙 اتفاقا یکی از عادت های همیشگیم چتری زدن و نامرتب کردنشونه! در نبودن انجام این وظیفه رو به عهده میگیرم!

تاحالا شب وبت کامنت نداده بودم و نیومده بودم تو وبت..اما وبت تو شب خیلی وایب خوبی میده″-″ شبیه دریا میشه با هر موجش میتونه من رو تو فکر فرو ببره و بهم آرامش بده..دریا رو خیلی دوست دارم و وبت هم شب ها بیشتر از هر موقعی وایب دریا میده پس..

از این به بعد شب ها اینجا مزاحم میشم بشینیم باهم چای بخوریم=]

*چشمک زدن

من تاحالا دریارو ندیدم پس نمیتونم خیلی خوب حرفاتو درک کنم ... قصدم از ابی بودن بیشتر شبیه شدن به اتاق ابی سهراب سپهری بوده. منم یه روح سرگردان لابه‌لای زیر و بم های این اتاقم که معمولا شبا وقتی از درس خوندن آسوده میشه میاد و این دور و بر می‌چرخه.
خیلی خوش اومدی! البته من چایی دوست ندارم، بجاش آب میخورم.

ولی من هیچ حدسی نمیتونستم بزنم😂
حنانه واقعا اسمیه که بهت میاد. خاصه،مزه ی شیرینی هم داره.
میدونستم پشت همه ی این نوشته ها یه آدم واقعی قرار داره ها،ولی خب یجورایی تصور کردنش سخت بود. حتی نمیتونستم بپذیرم که دختری😂😐نه اینکه پسر بنظر بیای ولی خب ..دخترم بهت نمیومد!
خیلی خوشحالم که هنوزم نیمی از شخصیتت متعلق به همون جاست. این یکی نیمه ی شخصیتتم خیلی دوست داشتنیه. میدونی چیه،بعضی آدما توی هر موقعیت مکانی وزمانی وبعد وجهانی به دنیا بیان یا وجود داشته باشن،همیشه شخصیت جذابی دارن^^ تو هم یکی از اونایی(دوباره هندونه های چاق وچله اوردم😂تلاش برای بیشتر آبکی کردن قلب ویلی ونکا**)
این خیلی خوبه که قایمش کنی وبه هرآدمی نشونش ندی.ولی میشه منم جزو اون آدمای خاصی باشم که اون قسمتِ شخصیتتو میبینه؟؟
+
اوهوم ولی هرکسی این فهم وشعورو نداره. این روزا همه درباره ی احترام گذاشتن به سلیقه ها حرف میزنن اما توی عمل واقعا افراد کمی رو دیدم که اینو باور داشته باشن.شاید فقط یکی دونفر.
من فقط خوشم نمیاد همین،بی احترامی هم نمیکنم. درصورتی که به علایق خودم تاحالا زیاد توهین شده.
پس درباره کارکترای پر طرفداری که من ازشون خوشم نمیاد باتو حرف بزنم؟ نمیزنیم؟😂قول میدی؟
برای اینکه کاملا متوجه شی چقدر عجیبم بذار اینو بگم که کاپیتان جک اسپارو هم برای من یکی ازهمون شخصیتاست😂
میدونی نه اینکه ازش خوشم نیاد،اون بشر اونقدر ویژگی های جالب وتحسین برانگیز داره که آدمی نیست که بتونه بهش بی توجه باشه.ولی خب من به اندازه ی بقیه عاشقش نیستم،ودزدان دریایی کارائیب برای من جذابیتشو از اون نمیگیره. وکلا شخصیت موردعلاقه م اونجا کس دیگه ست😂
درباره ی اتک هم،من خودم دیدمش وبنظرم داستان پردازیش واقعا قویه اما برای منم اونجوری خفن ومحبوب نیست. واقعا نمیفهممشون این اوتاکو جماعتو. اگه کسی این انیمه های بولد شده رو ندیده باشه یا دوست نداشته باشه ببینه کلا آدم حسابش نمیکنن•-•
بنظر من خیلیا هم فقط برای این همرنگ جماعت شدن وپذیرفته شدن،تظاهر میکنن از این چیزای محبوب وهمه گیر که بحثشون بین بقیه داغه خوششون میاد. موافقی باهام؟
+
بابت پر حرفی هم شرمنده😅🙏

😂😂بالاخره که راز اسم منم افشا شد.
میدونی بیشتر بخاطر معنای دومش دوستش دارم، درخت گریان! به جورایی شبیه به همدیگه‌ایم.
میتونی خودم دوست ندارم با جنسیتم شناخته بشم. خیلی با انتخاب کردن ضمیر مشخص موافق نیستم ... من رو با چیزهای دیگه غیر از جنسیت ببین اینطوری خیلی باحال‌تره! شاید باورت نشه خودمم همینکارو میکنم.
+
بازم که داری اکلیل پاشی میکنی توی وبم! بخدا دیگه جوابتو نمیدم😂 ولی راجب شخصیت بگم ... راستش اون بعد از شخصیتم شبیه یه ادم جدا شده و بدون اختیار من یهویی جای واقعیتم رو میگیره، گاهی هم بخشی از واقعیتم میشه و واقعا من هیچوقت نتونستم رفت و آمدش رو کنترل کنم. ولی بیا امیدوار باشیم که ببینیمش! شاید اگه پست بزاری بیاد توی وبت؟(چشمک)
.
اره خب چرا باید بزنمت؟ قبول دارم الان همه دک و پوز قضاوت نکردن و برابری دارن و خودشونم باورشون شده درحالی که دروغ و حرف مفته.
اتفاقا من و جک اسپارو هم تایپیم و من جدا عاشقشم😂😂 خیلی جالبه که هرکیو دوست دارم تو نداری😂 میدونی دزدان دریایی کارائیب یکی از فیلمهای مورد علاقه‌ی منه ... چندین بار دیدمش! خب بگو شخصیت محبوبت توی فیلم کیه؟
+
موافقم!!
نه بابا پرحرفی نیست اینطوری نگو
سه شنبه ۴ مرداد ۰۱ , ۱۳:۱۳ ‌‌‌‌‌‌𝑨𝒏𝒊𝒎𝒂 ‌‌‌‌‌

موافقم:"> آدمای جدید باحال ترن 

نه اینکه باحالتر باشن ‌‌‌‌‌... فقط اینکه ما سعی میکنیم یاد و خاطره‌ی اونها رو نگه داریم :) و در عین حال هم خوشحالیمون رو نگه داریم. البته امیدوارم 
سه شنبه ۴ مرداد ۰۱ , ۱۳:۱۵ ‌‌‌‌‌‌𝑨𝒏𝒊𝒎𝒂 ‌‌‌‌‌

خیلی مهربونی:"))

اره شبیه یه تیک تاکری:" به نظر منم تیک تاکر شو!  بهت میاد *-*

آرههه‌چن نفری هم هستن میگن اخلاقامون شبیههTT xD

 لعنتی اسپای قسمت سیزدهش میگن آبان ماه میاد :")) نمیتونم صبر کنم=-=

اوه خیلی ممنون!.فعلا که برنامه‌ای براش ندارم ولی دوست دارم تیک‌تاکر آرت باشم!
وای پس باید کیوت و چلوندنی باشی!
من روزای اول سختم بود الان اینقدر درگیر درسامم که یادم رفته ...

وای واقعا امیدوارم با اونی چانم تجربه‌اش کنمTT


من که ندیده پسند کرده بودم، الان رسما فک و خون قاطی کردم-

اونوقت منم میتونم ببینم تو واقعا چقدر شبیه تصوراتم هستی! خیلی هیجان انگیزه!


.ای خدا زنده بمون!!

آره دقیقا! خودمم اینطوری بیشتر دوست دارم!
+
جواب چیو نمیدییییییییییی؟😂😂😂
ولی من هیچ وقت از کسی تعریف الکی نمیکنم. مطمئن باش هرچی میگم حس واقعیمه!
وای اون تیکه آخر حرفت..😅خداوندا..انگاری قلبم یهو پر شد از صدای خنده واکلیل:)))
پست گذاشتن برای من خیلی سخته. خیلی. نه این که حرفی برای گفتن نداشته باشم. ولی هزار جور مانع وجود داره که نتونم بنویسم.
یکی اینکه نوشتنم نمیاد. اصلا رابطه م با کلمات خوب نیست. حرف هست ولی،نوشتنشون ممکن نیست انگار. کاغذ وقلم(یا صفحه ی ورد) میبینن فرار میکنن.
اعتماد به نفسمم زیر خط فقره. وخیلی چیزا..
این چند وقته خیلی از آدمای مورد علاقه م بهم گفتن پست بذارم..این خیلی برام با ارزشه..ولی نمیدونم نمیشه انگار=((((
+
وبذار همین جا ازت تشکر کنم که با اینکه عاشقشی،سلیقه ی منو میپذیری^^ مرسی❤
اما بعد،خب بازم میگم نه این که دوستش نداشته باشم،بنظرم باهوشه،بانمکه،ولی اونجوری که همه عاشقشن نیست برام. یکمیم باهاش لج دارم😂😅
وای یکی از فیلمهای مورد علاقه ی منم هستتتتت +______+ خیلی خفن وخاطره انگیزه اصلاTT
آره،جک که هم تایپ شماست ولی خود جانی هم تایپ منه😅*زدن عینک دودی ومحو شدن در افق*
ولی ویلی ونکای جانی دپ اتفاقا اولین کراش من بود. یعنی کراش سگی داشتم روش یه زمانی هنوزم واقعععععا روش کراشم!
شخصیت مورد علاقه م تو دزدان دریایی،رقیب جک اسپارو بود! کاپیتان باربوسای خیلی خیلی عزیز!😍😂
+
یس یس ویلی ونکا موافقه باهام:))))))

جدا یادم نیست جواب چیو نمیدم کامنتا زیاد شده و منم فراموشکارم

.ساری ...
+
پس باید از اینکه تعریف کردی ازم خیلی خوشحال باشم و با افتخار قبولش کنم، تو هم کم منو اکلیلی نکردی خانوم شخصیت ساز معرکه!
+
هعی اشکالی نداره، قرار نیست وبلاگ نوشتن یه چیز اجباری باشه برات. من خوشحال میشم هروقت نوشتی بخونمت و برات کامنت بزارم ولی اصلا به خودت فشار نیار ، چه فردا چه ده ساله.
+
خواهش میکنم! ممنون که راجبش باهام حرف میزنی👍🌸
قبول دارم یکم لج دراره ولی ازونجایی که خودمم هستم پس باهاش حس همزاد پنداری میکنم.
جانی دپ اسطورست!!! ولم کنید برم ماچش کنم لعنتیااا
.عجبب!!! پس تو جانی واقعی هستی و منم جک اسپارو!! و الان فهمیدم تایپمون مکمل همه!! عجب!!! 
وای باربوسا خیلی مظلوم بود ... این بشر توی قسمت مردگان حکایت نمیکنند با مرگش اشک منو دراورد ...

خب حقیقتش منم چای دوست ندارم.گفتم شاید تو دوست داشته باشیxD

من فقط چای رو برای تراپیستم دوست دارم :")
خودم چیزای خنک رو ترجیح میدم.

خانم شخصیت ساز معرکه! وای وای وای! یه لقب جدید به لقبام اضافه شد..TT خدااااا..

+

چشم.مرسی. هرچند دوری از نوشتن خیلی اذیتم میکنه😔

 

واااااقعا یه اسطوره ی واقعیه:))))))))

جدا؟ تایپامون مکمله؟

(یه بار داشتم یه قسمت از پشت صحنه ی کاراییبو میدیدم،دقیق نمیدونم مربوط به کجاش بود ولی جانی قرار بود به یسری چیزای حال بهم زن دست بزنه. بعد با این حالت(>___<) داشت میگفت نمیشه برای این بخشا بدلکار بیارید؟😂😅

اونجا بود که گفتم حقا همتایپ خودمی بشررررر!

+

مظلوم یکمی برای باربوسا صفت عجیبیه ولی خب آره،تو قصمت پنج خیلی مظلوم شدع بود😢

ولی درکل شخصیت خیلی جالبی داشت. من از اون دریا دار بدبخت که عاشق الیزابت شده بودم بدجور خوشم میومد. خیلی گناه داشت اصلا. حقش نبود اونجوری..

معلومه! این کاملا برازنده‌ی توعه!
+
عزیزم درک میکنم ولی بزار هروقت حسش اومد انجامش بده
+
😂😂😂😂😂جانی وقتی صحنه های مبارزه رو خودش میره ولی برای یه همچین چیزی بدلکار میخواد. کیوت لعنتی بیا بوست کنم راحت شم!!
+
میدونی باربوسا برای من نماد اراده و ذکاوته. ولی مرگش جدا غمناک بود
اوممم ... حقیقتش من خیلی دلم برای دریادار ها نلرزید دوستشون ندارم.
چهارشنبه ۵ مرداد ۰۱ , ۲۳:۳۷ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

ما تحتمان سوزاندی با این معجزه ات لامصب

زهرا یه دوست خوبه میدونی؟ ولی هنوز به اون صورت معجزه نیست. معجزه برای من خیلی خیلی خاصه ...
پنجشنبه ۶ مرداد ۰۱ , ۰۰:۱۳ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

نمیشه منم بیام خونتون؟ توروخدا 

میخام به اون نقاشیای لعنتی‌ت دست بزنم از نزدیک ببینمشوننن وسمسنستㅜ

اره بیا قدمت روی چشم. شهرت کجاست؟
+ کاروانسرای ویلی ونکا، ۴ و نیم ستاره با یک قرن تجربه😂👍
پنجشنبه ۶ مرداد ۰۱ , ۰۰:۲۶ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

رویای قشنگی میشه-اشک

مشهدم'^'

+ ایا از روند زندگیتان خسته شده اید؟ ایا بدنبال یک عدد مانگای زنده میگردید؟ وقتشه به کاروانسرای ویلی ونکا بیایید (عینک خر شرکی یادتان نرود:دی)

چدفپژنژوسومطمطو .... مشهد؟ ما چند وقت دیگه قراره بیایم اونجا مسافرت😂 بعید میدونم وقت بشه همدیگرو ببینیم ولی اگه بخوای میتونم از پنجره هتل برات دست تکون بدم و تو هم برام موز پرت کنی
+
بیاید و با خودتان پول بیاورید تا شمارا به کافه سئول که به تازگی در شهرمان افتتاح شده ببرم. در انجا میتوانید غذاهای کره‌ای اصل را در خیکتان بریزی.
پنجشنبه ۶ مرداد ۰۱ , ۰۰:۲۹ ~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

حتما موز میندازم برات xDDD

میتونی بیای هتلمون حتی
فقط نمیدونم باید تورو چطور معرفی کنم😂
راجب هویت زهرا هم دروغ تحویل داده بودیم😂
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم
و همه چیز دوباره زاده می‌شود
Designed By Erfan Powered by Bayan